صوفی گری از دیدگاه قرآن و حدیث

مشخصات کتاب

سرشناسه : بیستونی، محمد، - 1337

عنوان و نام پدیدآور : صوفی گری از دیدگاه قرآن و حدیث (برگزیده جلوه حق تالیف آیه الله مکارم شیرازی)=Sufism from the viewpoint of Quran and hadith/ به اهتمام محمد بیستونی

مشخصات نشر : قم : بیان جوان ، 1385.

مشخصات ظاهری : [242] ص

شابک : 964-8399-77-8

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : فهرست نویسی براساس اطلاعات فیپا

عنوان دیگر : جلوه حق: بحثی پیرامون صوفیگری در گذشته و حال

موضوع : تصوف -- دفاعیه ها و ردیه ها

موضوع : تصوف -- منشا

موضوع : تصوف -- تاریخ

شناسه افزوده : مکارم شیرازی، ناصر، 1305 - . جلوه حق: بحثی پیرامون صوفیگری در گذشته د حال

رده بندی کنگره : BP295/2/م 7ج 8012

رده بندی دیویی : 297/86

شماره کتابشناسی ملی : م 85-18340

ص:1

اشاره

(241)

بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

12 ویژگی منحصر بفرد در آثار مکتوب مؤسسه قرآنی تفسیر جوان

1 اعراب گذاری کامل «همه» آیات، روایات و کلمه های عربی .

2 طرح جلد ابداعی و گرافیکی جدید متناسب با «جمعیت هدف هر کتاب».

3 صفحه آرایی شعرگونه و چشم نواز تا خواننده به دلیل پرش مرتب چشم «خسته» نشود.

4 آزاد بودن «هرگونه نسخه برداری» و چاپ از روی آثار مکتوب و کپی رایت نرم افزارها.

5 همه محصولات مؤسسه پس از فروش و استفاده، حتی اگر آسیب دیده باشد، «پس گرفته می شود».

6 فروش اقساطی به قیمت نقد و با تعیین اقساط «توسط خریدار».

7 امضای «حداقل یک مجتهد جامع الشرایط» به نشانه تأیید محتوا قبل از چاپ اخذ می شود.

8 آثار مؤسسه به افراد بی بضاعت به طور «رایگان» تقدیم می گردد.

9 همه «آموزش های تخصصی قرآنی» گروه مؤسسات قرآنی تفسیر جوان «رایگان» است.

10 برای هیچ یک از آثار، حق التألیف دریافت نمی شود.

ص:2

11 تنوع تخصصی محصولات متناسب«باجامعه هدف یعنی کودک،نوجوان،جوان،زنان،خانواده ومساجد».

12 نشر نهایی آثار پس از نشر آزمایشی و موفقیت در طرح پایلوت (Pilot Plan) در

«جمعیت مخاطب هدف» صورت می گیرد.

درصورتی که هرکس از صدراسلام تاسال1420هجری قمری(سال تأسیس مؤسسه قرآنی تفسیرجوان)یک نمونه کتاب قرآنی راباجمع «12ویژگی»مذکور، به این مؤسسه

ارائه دهد، برای هموطنان داخل کشور مبلغ «000/000/10 تومان» و برای افراد مقیم خارج از کشور مبلغ «000/10 دلار» جایزه به عنوان حق الکشف تعلق می گیرد.

(قیمت گذاری کل محصولات مؤسسه برمبنای 12 ویژگی اشاره شده،انجام می شود)

دکتر محمد بیستونی

رئیس هیئت مدیره گروه مؤسسات قرآنی تفسیر جوان شامل:

[مؤسسه قرآنی قصص(تخصصی کودکان)،مؤسسه قرآنی نورپیامبران(تخصصی نوجوانان)،مؤسسه قرآنی تفسیرجوان(تخصصی جوانان)،مؤسسه قرآنی رضوان

(تخصصی زنان)،مؤسسه قرآنی شعیب نبی اللّه (تخصصی خانواده)،مؤسسه قرآنی مساجد جوان (تخصصی مساجد)، مؤسسه قرآنی انعام الهی (تخصصی

تغذیه، گلها وگیاهان دارویی)، مؤسسه طب قرآنی مائده طلایی (تخصصی طب سنتی باآموزه های قرآنی) مؤسسه قرآنی و علم زندگی (تخصصی اعجاز

علمی قرآن) ،مؤسسه خیریه عاطفه (تخصصی احداث کتابخانه، مراکز ورزشی و غسالخانه در روستاها و مناطق محروم)]

(242)

ص:3

اَلاِْهْداءِ

اِلی سَیِّدِنا وَ نَبِیِّنا مُحَمَّدٍ

رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَ اِلی مَوْلانا

وَ مَوْلَی الْمُوَحِّدینَ عَلِیٍّ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَ اِلی بِضْعَةِ

الْمُصْطَفی وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ وَ اِلی سَیِّدَیْ

شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَیْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ اِلَی الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ

الْمَعْصُومینَ الْمُکَرَّمینَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ لاسِیَّما بَقِیَّةِ اللّهِ فِی الاَْرَضینَ وَ وارِثِ عُلُومِ

الاَْنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِالظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْیاءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّینِ ،

الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالی فَرَجَهُ الشَّریفَ فَیا مُعِزَّ

الاَْوْلِیاءَوَیامُذِلَ الاَْعْداءِاَیُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا

وَ اَهْلَنَا الضُّرَّ فی غَیْبَتِکَ وَ فِراقِکَ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ

مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِکَ وَ مَحَبَّتِکَ فَاَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ مِنْ مَنِّکَ وَ

فَضْلِکَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْکَ

اِنّا نَریکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ

(4)

ص:4

متن تأییدیه مرجع عالیقدر حضرت «آیة اللّه العظمی مکارم شیرازی» در

مورد کتاب «تفسیر جوان» (منبع مطالعاتی و

تحقیقاتی اصلی «روش انس با قرآن»)

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

قرآن مجیدبالاترین سند افتخار مامسلمانان است و تاکسی با قرآن آشنا نشود ، پی به عظمت آن نخواهد برد و هر قدر آشنایی ما با ا ین کتاب بزرگ آسمانی افزون گردد ، به درجه اهمیت و عظمت آن بهتر پی می بریم ، مخصوصا برای حل مشکلات مسلمین در دنیای امروز ، بهترین راه گشا قرآن است .

به همین دلیل شایسته است نسل جوان برومندما روزبه روز با این کتاب آسمانی آشناتر گردد ، نه فقط به «خواندن» و «قرائت» و «حفظ» آن ، بلکه به «محتوا و معنای قرآن» ، به یقین قرآن مجید می تواند صفا و روشنی ویژه ای به تمام زندگی آنان بدهد و از آنان افرادی باایمان ، شایسته ، قوی ، شجاع و طرفدار حق بسازد .

از آنجا که تفسیر نمونه بحمداللّه در میان تمام قشرها نفوذ یافته و تحولی در

(5)

ص:5

محیط ما ایجاد کرده است ، جناب آقای «دکتر محمد بیستونی» که فردی باذوق و علاقمند به مسائل اسلامی و مسائل جوانان است . ابتکاری به خرج داده و تفسیر نمونه را به صورت فشرده و خلاصه با «سبکی تازه» که به آسانی قابل استفاده برای همه جوانان باشد ، درآورده و به گونه ای که هم اکنون ملاحظه می کنید ، در اختیار آنان گذارده است . خداوند این خدمت را از ایشان قبول کند و به همه جوانان عزیز توفیق استفاده از آن را مرحمت فرماید .

ناصر مکارم شیرازی

28/8/79

(6)

ص:6

پیش گفتار

چند سالی است که توفیق بحث و گفتگو با جوانان عزیز خصوصا در محیط های دانشگاهی و مراکز علمی و تحقیقاتی نصیب شده است. در این نشست های صمیمانه سؤالات فراوانی در ارتباط با «تصوّف و عرفان» مطرح شده و نسل جوان را در این رابطه بسیار مشتاق و علاقمند یافته ایم. بنابراین تصمیم گرفته شد کتابی ساده و مختصر در این رابطه تألیف شود. در جریان تحقیق و کشف منابع معتبر و مستند در موضوع اشاره شده، به کتاب ارزشمند «جلوه حق» تألیف دانشمند فرزانه، پدر معنوی نسل جوان و مرجع عالیقدر حضرت آیة اللّه مکارم شیرازی مواجه شدم. با مطالعه مکرر این اثر گرانبها آن را از هر جهت «کافی و پاسخگو» یافته و مسیر کار را به جای تألیف اثر جدید، با

پیش گفتار (7)

ص:7

کسب اجازه از محضر معظمٌ له به ساده سازی کتاب مذکور از طریق خلاصه سازی، اعراب گذاری و شرح مختصر برخی عبارات در پاورقی، تغییر دادم و نام خلاصه کتاب یادشده را «صوفی گری از دیدگاه قرآن و حدیث» انتخاب نمودم. امیدوارم جوان های عزیز حقانیت مکتب تشیع را بیشتر درک نموده و در دام شیطان های رنگارنگ اسیر نشوند.

دکتر محمد بیستونی

رئیس هیئت مدیره مؤسسه قرآنی تفسیر جوان

تهران تیرماه 1387

(8) صوفی گری

ص:8

هشدار به جوانان

حدود چهل و چند سال پیش که بخش اوّل این کتاب را که نخستین اثر حقیر بود نوشتم جنب و جوش صوفیان در بعضی از شهرها بسیار زیاد بود ؛ و حکومت آن زمان نه تنها آنها را آزاد گذارده بود ؛ بلکه گاهی رجال دولت خودشان دست در کار ساختن خانقاه داشتند و اهل خرقه و در سلک درویشان بودند!

دلیل آن هم روشن بود، آنها مذهبی را می خواستند که به «سیر درون» بپردازد و کار به «بیرون» نداشته باشد، در سیاست دخالت نکند ؛ و اصولاً سر از سیاست بیرون نیاورد ؛ از «ناسوت» بگریزد و به «لاهوت» و «جبروت» پناه برد.

علاوه بر دین، از روحانیون نیز به کلّی جدا باشد تا خطری را که همیشه از محور بودن علما در جامعه احساس می کردند پیش نیاید

هشدار به جوانان (9)

ص:9

و کابوسی که سرانجام دامانشان را گرفت، رخ ندهد.

آن زمان با تمام تلخی هایش گذشت ؛ باز امروز می بینیم دستهایی از خارج و داخل درست به همان ادّله، در ترویج صوفی گری می کوشند ؛ حتی کار به جایی رسیده که در بعضی از دانشگاه ها، از سوی بعضی از اساتید تقویت می شوند!

و این کار دو دلیل دارد: نخست اینکه گروهی که با حکومت روحانیت مخالفند ولی مخالفت با اصل دین و مذهب را غیرممکن می بینند به صوفیگری روی می آورند که رنگ و لعابی از مذهب دارد و درست در نقطه مقابل روحانیت و مذهب است.

دیگر اینکه مذهبی می خواهند که با همه چیز بسازد، نجات را فقط در صفای دل بداند و بس!

(10) صوفی گری

ص:10

و در انجام تکالیف اسلامی سختگیر نباشد و راه را برای ارتکاب بسیاری از اعمال باز بگذارد، این ها پوست است نه مغز!

اینها همه در صوفیگری پیدا می شود، چیزی که بوی اسلام می دهد، اما اسلام نیست! و برای ضربه زدن به اسلام ابزار خوبی است.

با مطالعه این کتاب که در آن تجدید نظر فراوان شده و مطالب بسیاری بر آن افزوده شده است، به خوبی پی به اهمیت این «کانون خطر» خواهید برد، هرچند هوشیاری عمومی تا حد زیادی بحمداللّه از این خطر کاسته است.

در این کتاب به عجایبی از حالات و افکار و عقاید صوفیان، برخورد می کنید که شاید باور کردن آنها برای شما مشکل باشد، ولی مسأله باز از این هم فراتر است که ما برای رعایت اختصار از ذکر همه آنها صرف نظر کردیم.

هشدار به جوانان (11)

ص:11

در اینجا یادآوری دو نکته لازم است

1 بعضی از ناآگاهان، یا دشمنان آگاه به شگردی دست زده و از پاره ای از تعبیرات امام راحل (قَدَّسَ اللّه ُ نَفْسَهُ الزَّکِیَّه) و نکات عرفانی ایشان در نظم و نثر، سوء استفاده می کنند ؛ در حالی که آن مرد بزرگ یک «عارف بزرگ اسلامی» بود و افکار بلندش از افکار «عرفان التقاطی» هزاران فرسنگ فاصله داشت. او از عرفان ادعیه امیرمؤمنان علی علیه السلام و دعای عرفه امام حسین علیه السلام و صحیفه سجادیه و زیارت شعبانیّه ائمّه هدی علیه السلام سیراب شده و از کوثر آیات قرآن نوشیده بود ؛ ولی التقاطی ها از جوکیان هند و تفاله های رهبانیت راهبان!

او از خطر فرقه گرایی تصوف کاملاً آگاه بود و از آنان اظهار تنفّر می کرد و بسیار از خانقاه ها که مرکز این گروه بود بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی، به عنوان مراکز استعمار بسته شد ؛ و جلو فعالیتهای تخریبی آن ها در عصر ایشان

ص:12

گرفته شد. (جَزاهُ اللّه ُ عَنِ الاِْسلامِ خَیْرَالْجَزاء) و اگر گاهی سخنی درباره بعضی از مشایخ فرمود، نظر به یک بُعد از وجود و معلومات آنها داشت، نه همه ابعاد.

(12) صوفی گری

2 مسائلی در این کتاب می خوانید که درباره ریشه های تصوف و صوفی گری است و درباره همه کسانی که به تصوف گرایش دارند صادق نیست ؛ زیرا چه بسا جوانان پاکدامن و باایمانی فریب آنها را خورده و در دام آنها گرفتار شده اند و گناهشان، نگاه به ظاهر و غفلت کردن از باطن است، ما آنها را زیاد نکوهش نمی کنیم و بلکه برای نجاتشان دعا می کنیم.

من مطمئن هستم آنها هرگاه بدون تعصب این کتاب را مطالعه کنند تحوّل خواهند یافت.

اَللّهُمَّ اهْدِنا اِلی سَواءُ السَّبیل

مردادماه 1373

مکارم شیرازی

هشدار به جوانان (13)

ص:13

روش ما

یکی از عیب های بزرگ کتاب هایی که در پاسخ دورافتادگان و فرق منحرف نوشته می شود، این است که نویسندگان آنها غالبا تحت تأثیر احساسات مذهبی واقع شده و از حدود بحث های علمی و منطقی خارج می شوند و در وادی تعصبات خشک و غیرعلمی قدم می گذارند.

لذا بعضی از این کتاب ها بیش از آنچه جنبه «راهنمایی و هدایت» دارد، جنبه «انتقام و کینه توزی» را داراست و به همین دلیل کمتر اثر عمیقی از خود می گذارد و با کمال تأسف باید اعتراف کرد که قسمت قابل توجّهی از کتابهایی که در این قسمت ها نوشته می شود کم و بیش از این نقطه ضعف خالی نیست.

بدیهی است این طرز نویسندگی علاوه بر اینکه گمراهان را هدایت و راهنمایی نمی کند موجب تحریک جنبه های منفی آنها شده و شاید آنها را متصلّب تر و

ص:14

عصبانی تر هم می کند!

(14) صوفی گری

بنابراین لازم است نویسندگان این کتابها، تمام حملات و بدگوئی های ناروای مخالفین را (به خاطر هدایت آنها) تحمّل کرده و بدون تعصب و عصبانیت، بلکه با دلسوزی و حسن نیت، به تشریح نقاط ضعف و اشتباه طرف بپردازد.

همچنین نویسندگان این کتاب ها باید هیچ مطلبی را بدون مدرکی که برای افراد بی طرف قابل اعتماد باشد ذکر نکنند؛ و عقاید مخالفین خود را حتی الامکان از کتابهای خود آنها نقل کنند، به علاوه باید هرگز تنها به قاضی نروند بلکه همیشه فکر کنند که دسته ای از مخالفین سرسخت جلو روی آنها نشسته و نوشته های آنها را کنترل و نقّادی می کنند. البته انکار نمی توان کرد در برابر بعضی معاندین جز بحث های کوبنده ثمربخش نیست! ولی این امر جنبه استثنایی دارد.

روش ما (15)

ص:15

اگر تمام این نکات در این گونه نوشته ها رعایت شود مطمئنا خیلی مؤثرتر خواهد افتاد. «نگارنده» سعی کرده است که این کتاب را که به منظور «راهنمایی صوفیه» است طبق همین نظر بنگارد، امید است موفقیت حاصل کرده باشد.

این کتاب نخستین بار در حدود 34 سال پیش نگاشته و منتشر شد و اکنون با تجدیدنظرهای فراوان انتشار می یابد. این کتاب علاوه بر اینکه راهنمای خوبی برای «شناخت طرق مختلف صوفیه» است، اطلاعات قابل توجهی برای کسانی که می خواهند با یک مطالعه کوتاه به اصول عقاید و افکار آنها آشنا گردند در بردارد.

عرفان اسلامی و عرفان التقاطی

سخن را از «عرفان» شروع می کنیم:

روح «عرفان»، تلاش و کوششی است برای معرفة اللّه از طریق سیر درون و شهود باطنی و جلوه های معنوی و روحانی، با استفاده از تهذیب نفس و زهد و پرورش فضائل اخلاقی.

(16) صوفی گری

ص:16

انسان همیشه آرزو داشته است غیر از راه استدلال و فلسفه و کلام، راه دیگری به سوی معرفة اللّه بگشاید و از طریقی نزدیک تر و شاید مطمئن تر و آرام بخش تر به معبود و معشوق حقیقی خود نزدیک و نزدیک تر شود.

جمال و جلال او را ببیند.

در اوصاف او غرق شود.

به او دل ببندد و عشق بورزد.

و هرچه غیر اوست پیش پای او قربانی کند.

این حقیقت تقریبا در اعمال جان همه انسان ها وجود دارد، منتها در بعضی بسیار کم رنگ و تقریبا فراموش شده و در بعضی بسیار پررنگ و داغ و آتشین.

امّا انسان برای پیمودن این راه همیشه طریق صحیح را انتخاب نکرده است، گاهی آن چنان در بیراهه ها سرگردان مانده و گرفتار دام شیاطین مختلف شده

عرفان اسلامی و عرفان التقاطی (17)

ص:17

که درست در جهت ضدّ این مقصود قرار گرفته است.

برای رسیدن به این هدف بزرگ سه راه وجود دارد:

1 راه وحی، راهی که انبیاء و پیامبران الهی و خلفای معصوم آنها پیشنهاد می کردند ؛ راهی که دلیل و مرشد و راهنمایش آنها بودند.

2 راه غیر معصومین، راه ارباب ریاضت و جمعی از فلاسفه اشراق و مانند آنها، که بدون استفاده از اشعه وحی در این مسیر پرخطر به راه افتاده اند و بی همراهی خضر راه ظلمات را پیش گرفته اند و در بیراهه ها سرگردان مانده اند و گاه چنین می پنداشتند که به مقصد و مقصود رسیده اند و چنان از پیروزی خود سرمست می شدند که می گفتند:

آن را که پیر دیر به ماهی کند تمام در سی هزار سال ارسطو نمی کند!

3 راه تصوف، که راهی است «التقاطی»، بخشی را از تعلیمات انبیاء گرفته

(18) صوفی گری

ص:8

و بخشی را از ارباب ریاضت و با دخل و تصرف هایی که هر گروه با ذوقیات و سلیقه های شخصی در آن کرده اند، فرقه های زیادی را به وجود آورده که تعداد آنها از حدّ و حساب می گذرد.

و هدف این است که در این بحث کوتاه و فشرده به بررسی این عرفان التقاطی پرداخته و مشکلات کار آنها را در این مسیری که در پیش گرفته اند، مورد بررسی قرار دهیم.

تصوف در گذشته و امروز

از گرایش هایی که کمتر محیطی از آن برکنار مانده، گرایش های مربوط به تصوف یا شبه آن است که در هرجا اقلیتی را به خود جذب کرده، منتها ممکن است همه جا به این نام نباشد.

تاریخ نشان می دهد که این گرایش خاص، حتی قبل از اسلام در یونان و هند و

تصوف در گذشته و امروز (19)

ص:19

کشورهای مختلف اروپا و آسیا وجود داشته، طریقه کَلبین در یونان قدیم یک نوع روش صوفیانه بوده و گرایش های مرتاضان هند و رهبانان مسیحی نیز آب و رنگ تصوف دارد. در قرن اول اسلام اثری از گرایش های صوفیگری در محیط اسلامی دیده نمی شود ؛ ولی از قرن دوم که اسلام گسترش زیادی پیدا کرد و به دنبال آن علوم و تمدن های بیگانه از طریق ترجمه به محیط های اسلامی راه یافت، مترجمین که خود دارای گرایش های خاصی بودند در انتقال تصوف به محیط های اسلامی سهم فراوانی داشتند.

اصولاً در این قرن (قرن دوّم هجری) و آغاز قرن سوم که «بنی عباس» سخت بر نشر علوم دیگران و ترجمه آنها به زبان عربی تلاش می کردند، بازار مذاهب و فرقه های گوناگون رونق گرفت و از جمله، مسلک تصوف تدریجا در میان مسلمین نفوذ پیدا کرد. می گویند اوّلین کسی که بذر این مسلک را در سرزمین

ص:20

اسلام پاشید ابوهاشم کوفی بود (1) و در بعضی از روایات آمده است: هُوالّذی اِبْتدَعَ مَذْهَبا یُقال لَهُ التَّصَوُّف وَ جَعَلَهُ مَقَرّا لِعَقیدَتِهِ: او همان کسی است که مذهبی به تصوّف بدعت نهاد و آن را قرارگاه عقیده خود ساخت. (2)

(20) صوفی گری

از شواهد این موضوع این است: احادیثی که در ذمّ صوفیه و انتقاد از روش آنان وارد شده نوعا از امام صادق علیه السلام به بعد است که مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار قسمت زیادی از آن را جمع آوری کرده است.(3)

1. جاحظ، البیان و التبیین، ج 1، ص 232، چاپ مصر .

2. سفینة البحار، ج 2، ص 57 .

3. به جلد 11،15،17 بحارالانوار مراجعه شود. مرحوم محدّث قمی بسیاری از این احادیث را در جلد دوّم «سفینة البحار» در مادّه «صوف» آورده است .

تصوف در گذشته و امروز (21)

ص:21


1- جاحظ، البیان و التبیین، ج 1، ص 232، چاپ مصر .
2- سفینة البحار، ج 2، ص 57 .
3- به جلد 11،15،17 بحارالانوار مراجعه شود. مرحوم محدّث قمی بسیاری از این احادیث را در جلد دوّم «سفینة البحار» در مادّه «صوف» آورده است .

مورّخان می گویند قبل از زمان مذکور اسم و رسمی از تصوف و صوفیگری در میان مسلمین نبود و اگر احیانا لفظ صوفی در بعضی از کلمات پیشینیان دیده شود دلیل بر وجود این مسلک در قرن اول نمی شود چون عرب این لفظ (صوفی) را بر شخص پشمینه پوش اطلاق می کنند.

فی المثل از حسن بصری نقل کرده اند که گفت: «رَأَیْتُ صَوْفِیّا فِی الطَّوافِ وَ اَعْطَیتُهُ شَیْئا فَلَمْ یَأْخُذَه: پشمینه پوشی را در طواف دیدم و چیزی به او دادم و نگرفت».

پیداست که منظور او پشمینه پوش فقیری بوده (به قرینه کمک کردن به او).

بعضی مدّعی هستند که لفظ صوفی در عصر امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز متداول بوده و بر زهّاد و عبّاد اطلاق می شده است و شاید تنها مدرکی که برای

(22) صوفی گری

ص:22

این استنباط ذکر کرده اند روایتی است که در کتاب «عَوالِی اللَّئالی» (1) از آن حضرت نقل شده است که فرموده است لفظ صوفی مرکّب از سه حرف است (ص،و،ف).

«صاد» بر سه پایه قرار دارد صدق و صبر و صفا «واو» نیز بر سه پایه است ود ورد و وفا «فا» هم بر سه پایه قرار دارد فرد و فقر و فنا.

کسی که این معانی در او موجود باشد صوفی است وَ اِلاَّالْکَلْبُ الْکوفی اَفْضَلُ مِن اَلْفِ صوفی!

1. غَوالِی اللَّئالی نیز خوانده شده، (الذریعة، جلد 16، ص 71) .

تصوف در گذشته و امروز (23)

ولی می دانیم کتاب «عَوالِی اللَّئالی» از کتب معتبر نیست و نویسنده آن نیز از بعضی جهات متّهم است که احادیث صحیح و ضعیف را به هم آمیخته است. به

ص:23

هرحال همان گونه که قبلاً نیز اشاره شد تصوف شعبه های بسیار زیادی پیدا کرده و با از میان رفتن یکی از اقطاب و سرسلسله های آنها، گاه چند نفر خود را به جانشینی او معرفی می کنند و از یک سلسله چندین سلسله متولد می شود.

هم اکنون فرقه های متعددی از «صوفیه» در مصر و عراق و شام و ایران و سایر ممالک اسلامی وجود دارد که با یکدیگر در تعارض و جنگ و پیکارند و باید توجّه داشت که تصوف در میان اهل سنّت گسترش زیادی دارد.

بلکه می توان گفت تقریبا تمام مشایخ معروف تصوف مانند «بایزید بسطامی ها»، «جُنِیْد بغدادی ها» «شیخ عطارها» و ... همه از میان اهل سنّت برخاسته اند و حتی جالب اینکه مشایخ فرق صوفیه موجود در شیعه نیز غالبا به مشایخ اهل سنت منتهی می شود!

یکی از عوامل مهم تشعّب زیاد در سلسله های آنان این است که معیار روشنی

(24) صوفی گری

ص:24

برای شناخت «قطب سلسله» و «پیر» و «مرشد» و «دلیل راه» ارائه نمی دهند.

فی المثل یکی از معیارهای مهم آنها «مکاشفه» است و خواب و رؤیا را نوعی مکاشفه می دانند، بسیاری از آنها برای شناخت قطب و مرشد خویش پناه به خواب و رؤیا می برند و می گویند باید در عالم مکاشفه (خواب)رهبری ما ره ما معرفی شود!

و پیداست که نتیجه چنین معیار سنجشی چه خواهد بود!

در قرن اول هجری بر اثر عواملی که از توسعه جامعه اسلامی به وجود آمد، گرایش به «زهد» فراوان شد؛ و گروهی از زهاد معروف اسلام در این عصر ظاهر شدند ولی هیچ اثری از پدیده تصوّف در این گرایش نبود. (دقّت کنید!)

و به گفته مؤلف «تاریخ تصوف»:

در آثار و کلمات زُهّاد و نُسّاک این عهد، به جز آنچه گفته شد (گرایش به زهد

تصوف در گذشته و امروز (25)

ص:25

بر اثر ظلم و فساد دستگاه اموی) چیز دیگری دیده نمی شود، نه از عشق و محبت که در قرون بعد مدار صحبت صوفیانه است، اثری می بینیم و نه از افکار وحدت وجودی، نه از فنا و بقاء سخنی هست و نه از صَحْو (بیهودگی) و سُکْر (مستی) و امثال آن از قبیل قبض و بسط و وقت و حال و وجد و جمع و تفرقه و ذوق و محو و اثبات و تجلّی و محاضره و مکاشفه و لوائح و طوالع و تمکین و غیرذلک.

ابوالفرج بن الجوزی می گوید: اسم صوفی اندکی قبل از 200 هجری پیدا شد (و شهرت یافت). (1)

... جنید بغدادی می گوید: «تصوّف یعنی بیرون آمدن از هر خلق و خوی بد و داخل شدن در هر خلق خوب...».

1. تاریخ تصوّف، صفحه 23 .

(26) صوفی گری

ص:26


1- تاریخ تصوّف، صفحه 23 .

آری این قوم در اول چنین بودند و بعد ابلیس آنها را فریفته، هر روز تلبیس تازه ای برای آنها پیش آورد و در هر قرنی این تلبیس ها بیشتر شد، «اصل تلبیس ابلیس این بود که صوفیه را از علم بازداشت و به آنها گفت مقصود اصلی عمل است». و چون چراغ علم نزد آنها خاموش شد، ظلمات جهل مسلط گشت و دچار اشتباهات گوناگون شدند. (1)

بعضی صوفی را مشتق از صوف می دانند به خاطر پشمینه پوش بودن آنها در آغاز پیدایش و بعضی آنها را به طایفه «بنی صوفیه» نسبت داده اند که جماعتی از عرب بودند که در زندگی روشی زاهدانه داشتند و به همین جهت صوفیه را به آنها نسبت داده اند.(2)

1. تلبیس ابلیس، صفحه 173 .

2. سمعانی در کتاب اَنساب .

تصوف در گذشته و امروز (27)

ص:27


1- تلبیس ابلیس، صفحه 173 .
2- سمعانی در کتاب اَنساب .

بعضی نیز می خواهند این کلمه را مشتق از «صفا» بدانند در حالی که واضح است کلمه صوفی از صفا مشتق نمی شود (زیرا از نظر ادبی صوفی اجوف است و صفا ناقص واوی) و اگر از صفا گرفته می شد باید «صفائی» گفته شود نه «صوفی»!

و نیز بعضی میل دارند آن را منسوب به اصحاب «صُفَّه» بدانند که آنها جمعی زاهد و فقیر و غریب، از مهاجران اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند که چون در مدینه خانه ای نداشتند روی سکوی بزرگی در کنار مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله زندگی می کردند.

ولی این نیز یک اشتباه بزرگ است زیرا «صُفَّه» از ماده «صفّ» (و به اصطلاح مضاعف است) در حالی که صوفی از ماده صوف است و ربطی به هم ندارند.

(28) صوفی گری

بنابراین حق این است که از همان صوف به معنی پشم گرفته

ص:28

شده و به خاطر پشمینه پوش بودن آنها در اوایل پیدایش است.

بعضی از «متصوفه» سعی دارند تاریخ خود را به آغاز اسلام برسانند و حتی به اصطلاح «خرقه را از علی علیه السلام بگیرند»! و سلمان و بوذر و مقداد را از مشایخ خویش بشمرند!

ولی همان گونه که قبلاً نیز اشاره شد در تاریخ اسلام هیچ شاهدی بر وجود این ادعاها نیست ؛ بلکه مدارک روشنی در دست داریم که تصوّف از قرن دوم هجری از خارج مرزهای اسلام، از اقوامی مانند هندوها و یونانیان و مسیحیان به مرزهای اسلام نفوذ کرد و با معتقدات اسلامی آمیخته شد و به شکل یک فرقه التقاطی درآمد.

تاریخ تصوّف شاهد نوسان های زیادی است. گروهی از رجال سیاست در

تصوف در گذشته و امروز (29)

ص:29

گذشته و حال ترجیح داده اند و می دهند (1) که مذهب در شکل تصوّف عرضه شود به دلایل خاصی که به خواست خدا در بحث های آینده به آن اشاره می شود و لذا گاه در اثر حمایت رجال متنفذ سیاسی و یا حتی سلاطین! تصوف در بعضی از مناطق دامنه وسیعی پیدا کرده و مردم شاهد ساختن خانقاه های بزرگ و رونق بازار اقطاب و مشایخ صوفیه بوده اند.

ناگفته نماند که عوامل اجتماعی نیز تأثیر فراوانی در این نوسان ها داشته و کلّ این مباحث را می توان در کتب تاریخ تصوف مطالعه کرد. (2)

1. منظور قبل از انقلاب است .

(30) صوفی گری

ص:30


1- منظور قبل از انقلاب است .

تضادهای درونی ناشی از التقاط

هر مکتب التقاطی خواه ناخواه گرفتار انواعی از تضاد می شود و به اصطلاح این از قبیل قضایایی است که قِیاساتُها مَعَها (دلیلش با خودش می باشد) زیرا طبیعت التقاط، گرفتن اصول مختلف از سرچشمه های ناهمگون است، فی المثل کسی که بخواهد کمونیسم را که براساس ماتریالیسم بنا شده با اسلام که براساس خداپرستی است بیامیزد و به اصطلاح نوعی کمونیسم اسلامی! به وجود آورد، خواه ناخواه گرفتار انواع تضادها می شود، چراکه ماتریالیسم نمی تواند با خداپرستی قرین گردد.

اگر بخواهیم تضادهائی را که تصوف با آن گرفتار شده بشمریم سخن به درازا می کشد و نیاز به تألیف کتاب مفصلی دارد، در اینجا تنها به چند قسمت اساسی اشاره می کنیم:

ص:31

1. برای شرح بیشتر درباره پیدایش تصوّف در جامعه اسلامی و منابع مهم خارجی تصوّف، به تاریخچه تصوف که در همین کتاب آمده است، مراجعه فرمائید.

تضادهای درونی ناشی از التفاط (31)

اوّل از کارانداختن استدلالهای عقلی و کنارگذاشتن «پای چوبین استدلالیان» و دوری از مدرسه و درس و بحث به عنوان اینکه از قبل و قال مدرسه چیزی حاصل نمی شود و... .

بشوی اوراق هم اگر همدرس مائی که درس عشق در دفتر نباشد!

آنها در مخالفت با علم و استدلال و درس و بحث و دفتر و قلم، آن چنان راه افراط را پوئیده اند که بعضی رسما با خواندن و نوشتن و کتاب و همه مظاهر علم، اعلان جنگ داده اند. که نمونه ای از سخنان عجیب سران بزرگ آنها را در اینجا می آوریم:

الف جنید بغدادی که از مشایخ معروف تصوف است معتقد بود که خواندن

ص:32

و نوشتن سبب پراکندگی اندیشه صوفی است. (1)

(32) صوفی گری

ب شیخ عطار در شرح حال بُشر حافی می نویسد او هفت صندوق از کتب حدیث داشت همه را در زیر خاک دفن نمود.

ج شبلی می گفت کسی را سراغ دارم که وارد صوفیه نشد مگر اینکه جمیع دارائی خود را انفاق کرد و هفتاد صندوق کتاب (آری هفتاد صندوق کتاب) که خود نوشته و حفظ کرده و به چندین روایت تصحیح نموده بود، در این رودخانه دجله که می بینید غرق کرد. (مقصود شبلی از این آدم خود او بود!)

1. مدرک این سخن را به طور مشروح در بحث های آینده آورده ایم.

تضادهای درونی ناشی از التفاط (33)

د احمدبن ابی الخواری که از بزرگان طریقت است کتب خود را به دریا ریخت و گفت: «نِعْمَ الدَّلیلُ کُنْتَ وَ لکِنِ الاِْشْتِغالُ بِالدَّلیلِ بَعْدَ الْوُصولِ مَحالٌ:

ص:33


1- مدرک این سخن را به طور مشروح در بحث های آینده آورده ایم.

تو خوب دلیل و راهنمای بودی، ولی پرداختن به دلیل و راهنما بعد از وصول به مقصد محال است»!...

این کار و این سخن اگرچه در کتاب تاریخ تصوف به ابن ابی الخواری نسبت داده شده ولی بعضی دیگر نظیر آن را از ابوسعید نقل کرده اند که او کتابهایش را به دست خود زیر خاک دفن کرد و گفت: نِعْمَ الدَّلیل...

ه و نیز از ابوسعید نقل شده که گفت: «رَأْسُ هذَا الاَْمْر کَبْسُ الْمَحابِرِ وَ خَرْقُ الدَّفاتِرِ وَ نِسْیانُ الْعِلْمِ: آغاز این برنامه بر گرفتن دواتها، و پاره کردن دفترها، و فراموش کردن علم است»!

ز و نیز از «ابوسعید ابوالخیر» نقل شده که گفت: چون حالت به ما روی داد دیگر از کتب و دفاتر خود راحت نمی یافتم، از خدا خواستم که مرا آسایش خاطری دهد! خداوند به من تفضل کرد کتابها را از خود دور ساختم! و به تلاوت قرآن

(34) صوفی گری

ص:34

مشغول مشغول شدم از فاتحه الکتاب شروع کردم می خواندم تا در سوره انعام به این آیه رسیدم «قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»(1)اینجا کتاب را بنهادم هر چه کوشیدم که یک آیه دیگر پیش روم راهی نیافتم و آن را (یعنی قرآن را) هم به گوشه ای گذاردم !

یکبار دیگر آنچه را در بالا آوردیم مطالعه کنید سپس ببینید آیا این گونه تعلیمات ممکن است از متن اسلام برخاسته باشد ؟

آیا قرآن که نور مبین و هادی به کل خیر و به تعبیر امیر مؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه (بهار دلها و سرچشمه دانش ها) در آن است و بهترین جلادهنده قلب است(فیه رَبیعُ الْقَلْبِ وَ یَنابیعُ الْعِلْمِ وَ مالِلْقَلْبِ جَلاغَیْرُهُ) .

باید در مراحل سیر و سلوک کنار گذاشته شود ؟

1. 91 / انعام .

تضادهای درونی ناشی از التفاط (35)

ص:35


1- 91 / انعام .

این در حالی است که حدیث معروف و متواتر «ثَقَلَیْن» می گوید برای حلّ همه مشکلات به «قرآن و اهل بیت پناه برید» آیا قرآن و علم که راه شناخت خداوند است و راهنمای طریق حق، می تواند منفور باشد و مانع راه سیر و سلوک الی اللّه

می دانیم در روایت معروف از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «مَنْ حَفِظَ عَلی اُمَّتی اَرْبَعینَ حَدیثا یَنْفَعُونَ بِها فی اَمْرِ دینِهِمْ بَعَثَهُ اللّه ُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَقیها عالِما».

مطابق این روایت هر کس چهل حدیث نافع دینی حفظ کند (خواه از طریق کتاب باشد یا نقل یا حافظه) و به امت اسلامی برساند، روز قیامت در صف فقیهان و عالمان خواهد بود، و به همین دلیل بسیاری از علمای بزرگ برای عمل به این حدیث معروف نبوی کتابهای اربعین نوشته اند. اینگونه تعلیمات کجا و آن تعلیماتی که می گوید باید کتابهای حدیث و غیر حدیث را در رودخانه و دریا افکند و غرق نمود و یا زیر خاک دفن کرد کجا !

(36) صوفی گری

ص:36

این ها خود اسناد زنده ای است بر وارداتی بودن این تعلیمات و بیگانگی آن از تعلیمات اسلامی که شرح بیشتر آن در بحث های آینده خواهد آمد.

ح جامی در «نَفَحاتُ الاُْنْس» در شرح عین الزمان می نویسد: او از خلفای شیخ «فضل الدین» و بسیار فاضل و دانشمند بود ؛ اوائل که عزیمت صحبت شیخ کرد به کتابخانه آمد، و از لطائف علوم عقلی و نقلی مجموعه ای انتخاب نمود که در سفر مونس او باشد.

می گوید: چون نزدیک خوارزم رسیدم شبی در خواب دیدم که شیخ می گفت: ای گیلک! پشته را بینداز و بیا! چون بیدار شدم اندیشه کردم که پشته چیست؟ من از دنیا چیزی به همراه نیاورده ام و حتی اندیشه آن را نکردم، شب دوّم باز همین خواب را دیدم، شب سوم از شیخ پرسیدم که شیخنا پشته چیست؟ گفت: آن مجموعه ای است که جمع کرده ای (از علم و دانش ها)! چون بیدار شدم آن را در

ص:37

جیحون غرق کردم، چون به حضرت شیخ رسیدم گفت اگر آن مجموعه را نمی انداختی تو را هیچ فایده ای نمی بود!

تضادهای درونی ناشی از التفاط (37)

این طرز تفکر و این گونه تعلیمات را با تعلیماتی که در اسلام درباره حفظ کتب و سپردن تعلیمات اسلامی به آیندگان آمده است مقایسه کنیم تا تفاوت میان این دو روشن شود.

از جمله در حدیث معروفی که مرحوم شیخ حرّ عاملی در جلد 18 وسائل الشیعه و مرحوم شیخ انصاری در کتاب رسائل از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند می خوانیم که امام به یارانش فرمود: «اِحْفَظوا بِکُتِبِکُمْ فَاِنَّکُمْ سَوْفَ تَحْتاجونَ اِلَیْها»(1) طبق این حدیث امام علیه السلام دستور مؤکد در زمینه حفظ کتابها می دهد.

1. کتاب های خود را خوب نگهداری کنید زیرا به زودی به آنها احتیاج پیدا می کنید.

(38) صوفی گری

ص:38


1- کتاب های خود را خوب نگهداری کنید زیرا به زودی به آنها احتیاج پیدا می کنید.

باز در همین منبع در روایت دیگری از همان امام علیه السلام می خوانیم که به مفضل بن عمر دستور داد و فرمود: «اُکْتُبْ وَ بُثَّ عِلْمَکَ فی اِخْوانَکَ فَاِنْ مِتَّ فَاوُرِثَ کُتُبُکَ بَنیکَ فَاِنَّهُ یَأْتِیَ عَلی النّاسِ زَمانَ حَرَجٍ لا یَأنِسونَ اِلاّ بِکُتُبِهِم». (1)

این حدیث معجزآسا و نظایرآن اهمیت حفظ مواریث اسلام و آثارائمه هدی علیه السلام را به خوبی روشن می سازد، و دستور می دهد به هر قیمتی باید آنها را حفظ کرده و به نسلهای آینده مسلمانان برسانند زیرا زمانی فرامی رسد که تنها پناهگاه امت اسلامی کتابهای آنها است.

1. علوم را بنویس و آن را بین برادران (و خواهران) خود منتشر ساز زیرا پس از مرگ، (آثار) نوشته های تو را فرزندانت به ارث می برند. زمانی فراخواهد رسید که مردم در مواقع گرفتاری فقط با نوشته های خود مأنوس خواهند بود .

تضادهای درونی ناشی از التفاط (39)

ص:39


1- علوم را بنویس و آن را بین برادران (و خواهران) خود منتشر ساز زیرا پس از مرگ، (آثار) نوشته های تو را فرزندانت به ارث می برند. زمانی فراخواهد رسید که مردم در مواقع گرفتاری فقط با نوشته های خود مأنوس خواهند بود .

خلاصه و نتیجه گیری

به این ترتیب یکی از بارزترین خصیصه های عرفان التقاطی یعنی «تصوّف» مبارزه و ستیز قاطع با علم و دانش و کتاب و اندیشه است، در حالی که خصیصه عرفان اسلامی در تمام مراحل پشتیبانی از علم و دانش است.

تا آنجا که قرآن مقام خشیت را که مهمترین مراحل عرفان است منحصر به علماء و اهل دانش می شمرد «اِنّما یَخْشَی اللّه ُ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» (1)و مشاهده آیات عظمت حق را در پهنه حق را در پهنه آسمان و زمین مخصوص «اُولُواالاَْلْباب» و اندیشمندان می داند. (2)

در حدیث معروفی از امیر مؤمنان علی علیه السلام می خوانیم که: معرفت خداوند از

1. 28 / فاطر

2. 269 / آل عمران .

(40) صوفی گری

ص:40


1- 28 / فاطر
2- 269 / آل عمران .

طریق علم حاصل می شود و اطاعت و بندگی خدا نیز از همین طریق صورت می گیرد، حیات دلها در علم است و نور بصیرت زائیده آن است: «اِنَّ الْعِلْمَ حَیاتُ الْقُلُوبِ مِنَ الْجَهْلِ وَ نُورُ الاَْبْصارِ مِنَ الْعَمی... وَ بِالْعِلْمِ یُطاعُ اللّه َ وَ یَعْبُدُ وَ بِالْعِلْمِ یُعْرَفُ اللّه َ وَ یُوَحَّدَ: با علم اطاعت خدا می شود و با علم معرفت پروردگار و توحید حاصل می گردد» .(1)

اصولاً عرفان صحیح راهی جز علم و آگاهی ندارد، و به همین دلیل یک فریضه بزرگ الهی شمرده شده که حدیث: «طَلَبُ الْعِلمِ فَریضَةٌ» شاهد گویای آن است. (2)

و کمال دین در علم شمرده شده: قال امیرالمؤمنین علی علیه السلام : «اِعْلَموا

ص:41


1- معالم الاصول، صفحه 8 .
2- اصول کافی، جلد 1، صفحه 31، حدیث 5 .

اَنَّ کَمالَ الدّینِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِه». (1)

1. معالم الاصول، صفحه 8 .

2. اصول کافی، جلد 1، صفحه 31، حدیث 5 .

خلاصه و نتیجه گیری (41)

آنهاکه علم را سدّ راه سلوک الی اللّه می شمرند، و کتاب و دفتر و قلم و دوات نزد آنهاموجوداتی ممنوع و قاچاق محسوب می شودمصداق بارزحدیث امام صادق علیه السلام هستند که می فرماید: «اَلْعامِلُ عَلی غَیْرِ بَصیرةٍ کَالسّائِرِ عَلی غَیْرِ الطّریقِ لایَزیدُهُ سُرْعَةُ السَّیْرِ اِلاّ بُعْدا». (2)

کسی که بدون آگاهی عمل کند مانند مسافری است که از بیراهه می رود، هر قدر سریعتر در مسیر خود راه برود از مقصد اصلی دورتر می شود و به فرموده پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله : خرابی کار چنین افرادی از اصلاحشان بیشتر است (مَنْ عَمِلَ

ص:42


1- اصول کافی، جلد 1، صفحه 30، حدیث 4 .
2- اصول کافی، جلد 1، صفحه 43.

عَلی غَیْرِ عِلْمٍ کانَ ما یُفْسِدُ اَکْثَرُ مِمّا یُصْلِح). (1)

1. اصول کافی، جلد 1، صفحه 30، حدیث 4 .

2. اصول کافی، جلد 1، صفحه 43.

(42) صوفی گری

دوّم عرفان التقاطی، حریم احکام اسلامی را می شکند.

در عرفان اسلامی احکامی که از قرآن و سنت به دست آمده کاملاً محترم است، و یا به تعبیر دیگر رعایت اصول و احکام شریعت گام اول برای سیر و سلوک است، و سالکان طریقت هرگز به خود اجازه نمی دهند که برای وصول به حقیقت کمترین تخطی و انحرافی از احکام شریعت پیدا کنند، در حالی که در عرفان التقاطی (تصوف) این معنی نه تنها مجاز شناخته شده، بلکه احیانا مورد توصیه نیز قرار گرفته و به عنوان یک الگو مطرح شده است.

نمونه های روشن این معنی را در کتاب احیاء العلوم به نقل از مشایخ تصوف

1. اصول کافی، جلد 1، صفحه 44، حدیث 3 .

خلاصه و نتیجه گیری (2)

ص:43


1- اصول کافی، جلد 1، صفحه 44، حدیث 3 .
2- تلبیس ابلیس، صفحات 379 و 397 .

و عرفان می توان یافت و شاید همان سبب شده است که بعضی از دانشمندان معروف اهل سنت مانند ابوالفرج ابن الجوزی الحنبلی که به گفته مرحوم محدّث قمی ید طولائی در تفسیر و حدیث و وعظ و سایر علوم اسلامی داشته، کتابی به نام اِعْلامُ الاَْحْیاءِ بِاَغْلاطِ الاَْحْیاء نوشته و قسمتی از این گونه انحرافات را بر او خرده گرفته و در کتاب دیگری به نام تلبیس ابلیس قسمت هایی از کتاب احیاء العلوم را با ذکر اسناد و مدارک مورد انتقاد شدید قرار داده است که قسمت هایی از آن را به عنوان شاهدی برای موضوع مورد بحث در اینجا می آوریم. (1)

ابوحامد غزالی می گوید:

1 یکی از شیوخ در آغاز کار چون از شب خیزی کسل می شد بر خود

1. تلبیس ابلیس، صفحات 379 و 397 .

(44) صوفی گری

ص:44


1- تلبیس ابلیس، صفحات 379 و 397 .

الزام کرد که شب را تا به صبح روی سر بایستد! تا اینکه نفس او از روی رغبت و میل به شب خیزی مبادرت کند!

2 دیگری برای اینکه دوستی مال را از دل بیرون کند تمام اموالش را افروخته و در دریا ریخت زیرا می ترسید اگر به مردم ببخشد گرفتار ریا شود!

3 دیگری به منظور عادت کردن به حلم و بردباری کسی را استخدام کرده بود که در میان اجتماعات او را به باد فحش و دشنام بگیرد!

ابوالفرج پس از نقل این داستان های عجیب، می نویسد: تعجّب من از ابوحامد غزالی بیشتر است تا از کسانی که این اعمال خلاف را انجام می دادند، زیرا او پس از نقل این داستان ها نه تنها هیچگونه مذمتی از آنها نکرده، بلکه این حکایات را برای تعلیم و تربیت دیگران بیان کرده است!

آیا جایز است کسی شب را تا به صبح روی سر بایستد تا خون به صورتش

ص:45

بازگردد و تولید بیماری های خطرناک کند؟

خلاصه و نتیجه گیری (45)

مطابق کدام قانون می توان اموال را به دریا ریخت با آنکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از اتلاف مال نهی کرده است؟

آیا بدون جهت دشنام و فحش به مسلمان دادن جایز است؟ و آیا استخدام مسلمانی برای این عمل زشت روا است؟

او در پایان این سخن می گوید: ابوحامد فقه را به تصوّف بسیار ارزان فروخته است؟

4 داستان دزد گرمابه یکی دیگر از داستان هائی است که غزالی از یکی از شیوخ تصوّف به نام «ابن کزینی» نقل می کند که: من زمانی وارد یکی از مناطق شدم و در آنجا حسن سابقه ای پیدا کردم و به خوبی و درستکاری معروف شدم.

برای نجات از این حسن شهرت روزی به گرمابه ای رفتم و لباس گرانبهائی را دزدیده و زیر لباس های کهنه و مندرس خود پوشیدم، از گرمابه خارج شدم و

(46) صوفی گری

ص:46

آهسته راه می رفتم، مردم دویدند مرا گرفته و جامه های کهنه را از من برکندند و آن لباس های پرقیمت را بیرون آوردند، پس از این واقعه در میان مردم به دزد حمام مشهور شدم و به این وسیله نفس من راحت شد!!

غزالی پس از نقل این حکایت می گوید این گونه خودشان را ریاضت می دادند تا از توجه مردم و نفس راحت شوند و ای بسا «اهل حال» این گونه کارهائی که برخلاف دستور فقه است برای اصلاح قلب مرتکب می شدند و بعدا این تقصیر صوری! را جبران می کردند، همان گونه که آن مرد در حمام کرد! ابوالفرج ابن الجوزی پس از نقل این سخنان می گوید: سبحان اللّه چه کسی غزالی را از دایره فقاهت بیرون کرد و به تألیف این کتاب وادار نمود؟!

تعجّب در این است که تنها به نقل آنها قناعت نمی کند، بلکه از آنها مدح و تمجید کرده و صاحبانش را اهل حال می نامد!

خلاصه و نتیجه گیری (47)

ص:47

چه حالی از این بدتر که شخص صلاح و درستی خود را از در مخالفت با دستورات شرع بداند؟!

آیا هیچ راه صحیحی برای اصلاح قلب نبود که به این گونه امور بپردازند؟ و آیا رواست که مسلمان نام دزد را بر خود بگذارد و خودش را سارق معرفی کند؟

آیا جایز است در اموال مردم بدون جلب رضای صاحبانش تصرف کند؟ با آنکه «احمد» و «شافعی» (پیشوای غزالی) تصریح کرده اند اگر کسی جامه ای که نگهبان بر آن است از حمام بدزدد باید دست او را قطع کرد (پایان سخنان ابوالفرج ابن الجوزی). (1)

وجود این گونه تضادها در یک مکتب التقاطی عجیب نیست؛ از یک سو سخن

1. تلبیس ابلیس، صفحات 379 و 397 .

(48) صوفی گری

ص:48


1- تلبیس ابلیس، صفحات 379 و 397 .

از اسلام در میان است و از سوی دیگر تعلیمات وارداتی غیراسلامی ایجاب می کند که این سدّها شکسته شود و راه به سوی هدفی که دارند بازگردد.

آیا ممکن است شکستن حریم احکام مسلم اسلامی، آن هم به این صورت زننده و غیرمنطقی، حمل بر آزادنگری و آزاداندیشی شود؟ مگر یک فرد مسلمان می تواند در برابر احکام خدا و در جهت مخالف آن آزاد باشد؟

سوّم عرفان التقاطی بنیان گذار «تفسیر به رأی» است.

در عرفان اسلامی همه جا سخن از محتوای وحی و تعلیمات قرآن و سنت است و یک مرد عارف مسلمان هرگز به خود اجازه نمی دهد افکار خود را بر قرآن و سنت تحمیل کند و آن را به آن گونه که میل و خواست او است، تفسیر کند.

او در تفسیر آیات و روایات معتبر اسلامی ضوابطی را رعایت می کند که با قواعد ادبی و مفاهیم لغوی و قرائن حالیه و مقالیه و متفاهم عرف در باب الفاظ و

ص:49

خلاصه آنچه که در فهم مقاصد از الفاظ و عبارات معتبر است سازگار باشد.

خلاصه و نتیجه گیری (49)

ولی در عرفان وارداتی و تصوّف الفاظ از این قواعد و ضوابط آزاد می گردد و مانند موم به هر شکلی لازم باشد درمی آید و تفسیر به رأی بر متون اسلامی حاکم می شود و الفاظ به صورت کنایات و مجازات درمی آید و مفاهیم ذوقی و شعری جانشین مفاهیم اصیل و واقعی می شود و به این ترتیب پیشداوری ها بر آیات و روایات تحمیل می گردد و متون اسلامی همان می گوید که آنها را می خواهند. تعریفی که شیخ عطار در آغاز کتاب تذکرة الاولیاء درباره مشایخ صوفیه دارد می تواند پرده از روی مطالب زیادی بردارد، او می گوید: چون از قرآن و حدیث گذشتی هیچ سخنی بالای سخن مشایخ طریقت نیست...که سخن ایشان نتیجه کار و حال است، نه ثمره حفظ و قال! و از عیان است نه از بیان است و از اسرار است نه از تکرار است و از علم لدنّی است نه از علم کسبی است و از جوشیدن

ص:50

است نه از کوشیدن است و از عالم ادبنی ربی است نه از عالم علمنی ابی است .(1)

(50) صوفی گری

دعوی این گونه مقامات برای غیرپیامبر صلی الله علیه و آله و امام معصوم علیه السلام میدان وسیعی به دست مشایخ و سران آنها می دهد که به عنوان علم لدنی و آگاهی بر اسرار و نتیجه کار و حال به هرگونه تفسیری برای متون اسلامی دست یازند.

مطالعه بعضی از تفاسیر قرآن که به این سبک نگاشته شده (مانند بخش هایی از تفسیر روح البیان فاضل برسوئی) شاهد گویای این مطلب است.

بدیهی است هرگاه الفاظ از قید و بند قواعد و دستور زبان و مفاهیم لغوی و عرفی جدا شوند، تمام اصالت و ارزش خود را از دست می دهند و هر گروهی آنها را بر طبق میل خود تفسیر می کنند و قرآن و سنت به جای این که رهبر و راهنما و

ص:51


1- تاریخ تصوف، صفحه 194 .

الگو و اسوه باشد، توجیه گر، دنباله رو افکار این و آن خواهد شد و وضع بسیار خطرناکی به وجود می آید که نیاز به توضیح و شرح ندارد.

1. تاریخ تصوف، صفحه 194 .

خلاصه و نتیجه گیری (51)

گرفتار شدن عرفان التقاطی در این دام خطرناک نیز به خاطر همان طبیعت التقاط است که وقتی افکار وارداتی بر متون اسلامی تطبیق نکرد، لاجرم باید به کمک تفسیر به رأی آنها را با یکدیگر هماهنگ ساخت.

یکی از دلایل پیدایش فرقه های زیاد در تصوف این آزادی در تفسیر آیات و احادیث است که هرگروه طبق میل خود نصوص اسلامی را تفسیر و مطابق سلیقه شخصی خود توجیه می کند.

ممکن است بعضی ازاین فرقه هاپیروان چندانی نداشته باشندولی بااین حال همان فرقه نیز بعد از مدتی احتمالاً به چند فرقه دیگر تقسیم می شود، بعضی از این فرق پس از مدتی منقرض می شوند و در عوض فرقه های دیگری به وجود می آید.

(52) صوفی گری

ص:52

انگیزه های چهارگانه گرایش به «تصوف»

انگیزه های چهارگانه گرایش به «تصوف»

عرفان التقاطی مانند هر پدیده اجتماعی دیگر از یک علت معین سرچشمه نمی گیرد،بلکه همه این پدیده هامعمولاًبه علل و عوامل متعددی داردکه دست به دست هم می دهند و آن ها را به وجود می آورند.

در تحلیل نهایی عوامل پیدایش تصوف در جوامع اسلامی، امور زیر قطعا دخالت دارد هرچند نمی توان گفت منحصر به این ها است:

1 گرایش های شدید مادّی

در بسیاری از جوامع، گروهی را که نمی توانند با علائق مادی اشباع شوند به سوی عرفان سوق می دهد و هنگامی که دست به عرفان اصیل نیابند طبعا در اثناء راه گرفتار عرفان التقاطی می شوند.

لذا می بینیم هر زمان اقبال به مادّیات در جوامع اسلامی اوج گرفته و

ص:53

پس از مدتی مردم سرخورده شده اند بازار تصوف گرم شده است.

انگیزه های چهارگانه گرایش به تصوف (53)

بدون شک علایق مادی نمی تواند روح تشنه آدمی را سیراب کند، ولی مهم این است که باید در هر جامعه ای گروهی از دانشمندان آگاه به وضع زمان موجود داشته باشند و قلوب مردم را با عرفان صحیح الهی سیراب کنند تا گرفتار دام التقاط نشوند و این خود حدیث مفصلی دارد.

2 اسلام منهای روحانیت

که باب طبع رجال سیاست در بسیاری از جوامع است، همان ها که از قدرت روحانیت بیم دارند و در عین حال می خواهند با گرایش اسلامی جامعه هم صدا شوند، یکی دیگر از عوامل توجه به تصوف است، زیرا تصوّف، روحانیت را همیشه کنار زده و زمام امر را به دست پیر و مرشد و ولی و قطب می سپارد که غالبا غیرروحانی هستند.

(54) صوفی گری

ص:54

لذا یکی از شرایطی که بسیاری از مرشدان و شیوخ تصوف به مریدان خود می کنند این است که از روحانیون فاصله گیرند و سعی می کنند آنها را به عنوان «علمای قشری»، «زاهدان ریاکار» و «واعظانی که در خلوت کار دیگر می کنند» از نظر مریدان خود بیندازند.

می دانیم اسلام منهای روحانیت مزاحم هیچ کس نیست نه سیاست های استعماری، نه سلطه های جبار و رژیم های طاغوتی و نه هیچ دستگاه جبّار دیگر.

لذا در زمان طاغوت جمعی از مهره های اصلی دستگاه سلطنت صوفی یا متمایل به تصوف بودند.

فراموش نمی کنم یکی ازچهره های خطرناک ساواک که: دریکی از دستگیری های رژیم سابق با اوروبروشدم به من می گفت: «ایمان من ازایمان شمامسلما ضعیف تر نیست، من درویشم دم از مولی می زنم و هرچه خواسته ام از او گرفته ام، این از یک

انگیزه های چهارگانه گرایش به تصوف (55)

ص:55

طرف و امّا از طرف دیگر اگر ببینم کسانی با شاه مخالفت می کنند یک میلیون نفر از آنها را به گلوله ببندم پروایی ندارم!» دیدم این درویش کلمه یک میلیون را چه آسان می گوید؟!

3 آزادی عمل

بسیارند کسانی که به خاطر انگیزه فطری و درونی و یا تربیت خانوادگی و شرایط محیط، می خواهند دارای مذهبی باشند، ولی از سوی دیگر از احکام به اصطلاح دست و پاگیر مذهب و حلال و حرام که مزاحم امیال آن هاست ناراحتند.

در اینجا به سراغ مذهبی می روند که بیشتر آنها را به سیر در باطن سوق می دهد و همچون تصوف زیاد به ظواهر شرع مقید نمی کند.

درون و حال را می نگرند، نی برون و قال را و به گفته خودشان به مغز اهمیّت می دهند نه به قشر.

به همین دلیل در گذشته یک مشت خوانین ظالم و کسانی که شغل های

ص:56

نامشروعی داشتند در زمره درویشان و یا لااقل در سلک ایشان درمی آمدند و پای بند نبودن آن ها را به قسمتی از احکام شرع، یک نوع آزادمنشی و قابلیت انعطاف و وسعت مشرب و به عکس تقیّد متشرعین را به احکام الهی یک نوع خشکی و خشونت می پنداشتند.

(56) صوفی گری

و نیز به همین دلیل بسیاری از جلسات صوفیان کانونی بود از وجد و سماع و مطالب دیگر!

4 تلاش های استعمار

عامل دیگری برای اشاعه تصوف در بسیاری از مناطق محسوب می شود، چرا که صوفیان به حکم درون گرایی، چندان کار به برون ندارند و به حکم «صلح کل» که مذهب صوفی است مایلند با همگان کنار بیایند و در صلح و صفا زندگی کنند و در تعلیمات آنها مسائلی همچون جهاد و برخورد قهرآمیز با دشمنان حق و عدالت و پنجه افکندن در پنجه ظالمان و ستمگران و قیام و شورش پرخروش

ص:57

بر ضد آنان محلی ندارد، به عکس خزیدن در گوشه خانقاه و چشم برداشتن از جهان ظاهر، کاملاً با افکار آنها سازگار است.

انگیزه های چهارگانه گرایش به تصوف (57)

چه عاملی برای تخدیر توده ها از چنین تفکراتی بهتر می باشد؟ و لذا جای پای استعمار در تاریخ تصوّف به خوبی نمایان است، مخصوصا در عصر و زمان ما. برای اینکه مذهب مخصوصا اسلام را از صورت فعال بیندازند و آن را به یک عامل تخدیر مبدّل کنند اصراربرتقویت خانقاه ها و رهبران این فرق داشته و دارند.

البته شرح هریک از این عوامل نیاز به بحث مستقل و مفصلی دارد و مقصود ما در اینجا تنها یک اشاره بود و عاقلان را اشارتی کافی است.

جنب و جوش اخیر صوفیان

قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی فعالیت های زیادی از فرق مختلف تصوف مخصوصا در کشور ما دیده می شد، ساختن خانقاه ها، اشغال بعضی از مقامات حساس، همکاری عده ای از رجال با آنها، توسعه تبلیغات و دعوت علنی به

ص:58

تصوف حتی نصب شعارهای مخصوص بالای سر درب خانه ها، همچنین نشر کتاب ها و جزواتی به نفع آنان و بالاخره کشیدن دامنه مطلب به صفحات روزنامه ها و امثال آن، همه شاهد یک جنب و جوش و «نهضت صوفیانه» بود، امروز هم در گوشه و کنار این فعالیت ها از سرگرفته شده است.

(58) صوفی گری

بعضی ممکن است تعجب کنند که چرا در عصر و زمان ما که عصر فعالیت و کار محسوب می گردد هنوز تعلیماتی همچون تعلیمات متصوفه که یادگار قرون تاریک زندگی انسانهاست و افراد را از مواجه شدن با حقایق زندگی به سوی یک سلسله تخیلات دعوت می کند، خریدار دارد. به عقیده ما، این مسأله ساده نیست و در واقع معلول یک سلسله عوامل روانی و اجتماعی می باشد که در ذیل به آن اشاره می شود.

جنب و جوش اخیر صوفیان (59)

ص:59

عوامل روانی و اجتماعی توجه به تصوّف

1 عده ای تردید ندارند که این جریانات مانند بسیاری از حوادثی که در اجتماع ما می گذرد، عامل و انگیزه سیاسی دارد و همکاری عده ای از رجال طاغوتی هم که معمولاً شترشان به این وادی ها نخفته است را دلیل بر این موضوع می دانند و خلاصه این سیاست را جزیی از سیاست کلی «تقویت اقلیت مذهبی» و ایجاد تضاد و تفرقه و اختلاف که در نقاط مختلف اجرا می شود، می دانند.

بررسی تاریخ معاصر نشان می دهد که همیشه دشمنان شرق، سعی داشته اند افکار مردم شرق را به یک نوع بی تفاوتی در برابر حوادث سوق دهند و مطمئنا هیچ چیز بهتر از افکار صوفیانه و صوفی مسلکی و خزیدن در گوشه خانقاه و پناه بردن به یک سلسله تخیّلات نظر آنها را تأمین نمی کرده است، لذا آنها مروج این افکار و تعلیمات بوده و هستند و مطمئنا

(60) صوفی گری

ص:60

هرقدر مردم این سامان ها به این مسلک ها روی آورند بار آن ها سبک تر و مقاصد آنها عملی تر خواهد شد.

این یکی از عوامل گرایش و گسترش این مسلک ها در کشورهای شرقی است که آثار آن در کشورهای مختلف شرق به صورت های گوناگون به چشم می خورد، حتی اگر دراعماق بعضی از مذاهب ساختگی که در قرون اخیر به وجود آمد دقّت کنیم خواهیم دید که در همه آنها یک نوع ریشه صوفیگری و افکار صوفیانه وجود دارد.

اگر راستی کسی بخواهد امروز به دستور «جنید بغدادی» عمل کند باید تمام کتب و مطبوعات را بدور بریزد، با اینکه می دانیم تمام کشورهای دنیای امروز می کوشندکه عظمت خودرابانشر و توسعه علم ودانش ومبارزه باجهل بیشترکنند.

بنابراین باید قبول کرد که این گونه سخنان یادگار دوران های تاریکی بوده که

عوامل روانی و اجتماعی توجه به تصوّف (61)

ص:61

مبارزه باعلم احیانا امکان داشته و خریدارانی برای تعلیمات غلط پیدامی شده است.

2 بعضی دیگر معتقدند که این جریان یکی از لوازم و آثار تمدن جدید است ؛ زیرا بسیاری از مردم (مخصوصا مردم مشرق زمین) روی اقتضاء تربیت خانوادگی و محیط، به مسائل مذهبی علاقه مخصوصی دارند و خلاصه میل دارند مسلمان و دیندار باشند، از طرفی بهره برداری کامل و بدون قید و شرط از وسایلی که تمدن جدید در اختیار آنها قرار داده محتاج به یک آزادی عمل بی حساب است که بامذاق متشرعین و دستورات مذهبی که محدویت هایی در هر قسمت قائل است، وفق نمی دهد، لذا عدّه ای که نمی خواهند از هیچ یک از این دو قسمت چشم پوشی کنند یعنی: به اصطلاح می خواهند هم دیندار باشند و هم آزاد، دست به دامن تصوف می زنند که بیشتر آنها به «سیر در باطن»! سوق می دهد و نسبت به ظواهر شرع آن قدر پافشاری که متشرعین دارند، نمی کند مخصوصا بعضی از فرق آنها نسبت به ظواهر دستورات دینی کاملاً بی اعتنا می باشند، یا به

ص:62

قول بعضی: «درون و حال را می نگرند، نی برون و قال را» و به گفته بعضی دیگر: «به مغز اهمیت می دهند نه به قشر!» که نمونه های متعددی از آن با ذکر مدارک روشن در همین کتاب خواهد آمد.

(62) صوفی گری

وجود یک عده از افراد بی بند و بار و یک مشت خوانین ظالم و کسانی که شغل های نامشروعی دارند در «زمره درویشان» یا لااقل «در سلک ایشان» دلیل بر این مطلب می دانند.(1) البته آن آزادی نسبی که صوفی ها برای پیروان خود

1. در میان صوفیان کسانی بودندکه از دنیای بی بندوبار خویش به تصوف می گریختند. ابراهیم ادهم و شبلی امارت و حکومت رارهاکردند و پناه به تصوف بردند، شقیق بلخی از مشغله تجارت و قیل و قال بازاربه خانقاه صوفیه روی آورد،ابومحمدسنبکی ازراهزنی توبه کردودرزیّ صوفیه درآمد،شیخ احمد ژنده پیل هم گویندکه ازشرابخواری وتبهکاری خویش به تصوف گریخت (ارزش میراث صوفیه 166).

عوامل روانی و اجتماعی توجه به تصوّف (63)

ص:63


1- در میان صوفیان کسانی بودندکه از دنیای بی بندوبار خویش به تصوف می گریختند. ابراهیم ادهم و شبلی امارت و حکومت رارهاکردند و پناه به تصوف بردند، شقیق بلخی از مشغله تجارت و قیل و قال بازاربه خانقاه صوفیه روی آورد،ابومحمدسنبکی ازراهزنی توبه کردودرزیّ صوفیه درآمد،شیخ احمد ژنده پیل هم گویندکه ازشرابخواری وتبهکاری خویش به تصوف گریخت (ارزش میراث صوفیه 166).

قائلند برای این گونه افراد بسیار غنیمت است و نام آن را یک نوع «لطافت»! و «قابلیت انعطاف و وسعت مشرب» در مقابل خشکی و خشونت اهل می دانند! و همین هاست که جمعی از این قماش اشخاص را سرسپرده سلسله های گوناگون تصوف کرده است.

از همه گذشته راستش را بخواهید مجامع صوفی ها خالی از تفرّج و تنوع هم نیست، مخصوصا برای افرادی که کار روزانه خشن و سنگینی دارند وسیله خوبی برای رفع خستگی های روحی و فکری و مایه تجدید نشاط است!

اشعار ذوقی آنها که معمولاً با آهنگها و صداهای دلنوازی خوانده می شود انسان را در عوالم دیگری سیر می دهد. چنانچه در بحث «وجد و سماع» (رقص و

(64) صوفی گری

ص:64

موسیقی) خواهد آمد این دو در میان بسیاری از فرق تصوف در قدیم بوده و حتی امروز هم وجود دارد که به اصطلاح به آنها حال می دهد.

بسیاری از آنها «مصرف مواد مخدر» و استفاده از آن را در مجالس خود مجاز می دانستند و نشئه حاصل از آن را یک نشئه روحانی! می پنداشتند.

بدیهی است که این گونه جلسات باب طبع عده ای است و آن را بر جلسات مساجد که خالی از همه اینهاست ترجیح می دهند.

3 دسته ای هم معتقدند که جنبش تصوّف یک جنبش ملی و ادبی است!

زیرا بعضی از بزرگان شعر و ادب ما در زمره متصوفه بوده اند و احیاء آثار آن ها بطور غیرمستقیم با احیاء تصوف ارتباط دارد و چون بعضی برای زنده کردن این گونه آثار کوشش بیشتری می کنند، تصوف هم مورد توجه زیادتری

ص:65

واقع شده است!

عوامل روانی و اجتماعی توجه به تصوّف (65)

4 بعضی هم عقیده دارند که پناه بردن بعضی از مردم به سلسله های تصوف عکس العمل تندروی های دسته ای از منتسبین به روحانیت است ؛ این دسته با اینکه به طور مسلم جزء روحانیین واقعی ما نیستند و افراد مطلع و آشنا به اوضاع نیز هرگز آنها را به این مقام نمی شناسند ؛ امّا در عین حال از نظر افراد بی خبر و ساده لوح اعمال آنها مقیاس سنجش حال دیگران محسوب می شود؛ لذا وقتی ملاحظه می کنند که برخلاف دستورات عالی دینی، این دسته توجه خاصی به جار و جنجال های مادّی پیدا کرده اند؛ نسبت به علماء بدبین شده به خانقاه پناه می برند. ممکن است این پرسش مطرح شود که چه عواملی موجب گردیده تا عدّه ای از مسلمانان از دیگران جدا شوند، سپس همین افراد مجددا به صورت

(66) صوفی گری

ص:66

گروهی با هم جمع آمده و مسلک تصوف را پایه گذاری کنند؟ برای پاسخ چنین پرسشی، در برخی از کتاب های تحقیقی به علت های مختلفی استناد شده است که از جمله در سرگذشت هایی که به استحاله آرمانی بعضی از صوفیان مربوط می شود آمده است که صوفیان به علت تزکیه نفس، زهد شدید، توبه و بازگشت از گناه، راحت طلبی، گریز از مسئولیت های اجتماعی، فقر اقتصادی، وضع روانی، خیال پردازی، درون گرایی، خویشتن یابی و خودآگاهی، تازه جویی، خستگی روحی، وازدگی علمی، گریز از مذهب مختار، تجدید حیات ملّی، وضع جغرافیایی منطقه ای، تأثیر مذاهب غیراسلامی، واکنش در برابر فرمانروایان ستمگر، مخالفت با سیاست روز و بسیاری علل دیگر به مسلک تصوف روی آورده اند. از طرفی، هم این عوامل متباین و مختلف و انگیزه های

ص:67

انفرادی موجب شده، تا نوعی تساهل و تا حدودی عدم تعصب در بین افراد و اعضای گروه صوفیه به وجود آید و خود سبب پیگیری و دوام مسلک تصوف در بین مسلمانان و سرزمین های اسلامی گردد و دنباله آن تا عصر حاضر نیز کشیده شود.

عوامل روانی و اجتماعی توجه به تصوّف (67)

در اینکه چرا این مسأله تا این حد در بین مسلمانان تأثیر داشته، لازم است، در اینجا برای آگاهی بیشتر به نمونه ها و جاذبه های دیگر مسلک تصوف نیز اشاره شود.

در تمام دوره هایی که مسلک تصوف رایج بود، بی شک، برای آن جاذبه های متنوعی نیز وجود داشت که عده ای آن را می پذیرفتند. که از جمله مسأله «سَماع» بود، موسیقی همراه یک سلسله سخنان عرفانی و محرّک، افراد پرشور و حساس

ص:68

را به خانقاه ها دعوت می کرد که در مقایسه با دعوت ساده مذاهب و پند و اندرز اخلاقی، دارای جاذبه و تحریک بیشتری بود، همچنین جادوی کلام، از طریق نظم و نثر و تبلیغات مؤثر و اشاره به کرامات بزرگان صوفیه و بیان عشق و محبت الهی، موجب تحریک احساسات گردیده عدّه ای را به خانقاه ها می کشید.

(68) صوفی گری

همچنین گریز از مسئولیت های اجتماعی و گرفتاری های زیستی مضاعف نیز یکی از عوامل بود تا کسانی را که زمینه داشتند منزوی کرده و آنان را به گوشه آرام خانقاه بکشاند و اصولاً خانقاه پناهگاه مناسبی برای این نوع ا

ص:69

فراد بود.(1)

عوامل روانی و اجتماعی توجه به تصوّف (69)

این بود علل عمده ای که برای این جریان ذکر می کنند.

ممکن است که همه این جهان در این جریان بی تأثیر نباشد، اما گمان می رود عامل اساسی و اصلی از موضوع اول (2)و دوم خارج نباشد، قرائنی هم که گفته شد آن را به خوبی تأیید می کند. ناگفته نماند قوی ترین عامل این جنب و جوش صوفیان در ایران، جنبه سیاسی دارد و جزء نقشه های استعماری است، بدین

1. دکترمحسن کیانی،تاریخ خانقاه درایران صفحه20و21.

2. تحفة الاخیار، مقدمه 108.

(70) صوفی گری

جهت ترویج صوفی گری در جان سیاست رژیم طاغوتی پهلوی قرار داشت و از

ص:70


1- دکترمحسن کیانی،تاریخ خانقاه درایران صفحه20و21.
2- تحفة الاخیار، مقدمه 108.

سال ها دیده می شد که شرق شناسان از شرق و غرب و وزارت فرهنگ از ایران دست به دست هم داده بر اوج آن می افزودند. مثلاً «تذکرة الاولیاء» شیخ عطار را از ثُلث ماتَرَک به اصطلاح مرحوم «گیپ» در اروپا چاپ کرده به ایران می فرستادند! «اسرار التوحید» ابوسعید خاورشناسی روسی «والنتین ژوکوفسکی» در پطرزبورگ (لنین گراد) پس از تحقیق چاپ می کنند به ایران می فرستند! وزارت فرهنگ ایران (در عصر طاغوت) صوفی گری را جزء واحدهای درسی در دانشگاهها قرار می دهد و سالانه بودجه هنگفتی در راه چاپ و نشر کتاب صوفیان خرج می کرد.

عوامل روانی و اجتماعی توجه به تصوّف (71)

ص:71

شاهکار صوفیان!

صوفی ها هم برای خود شاهکارهایی دارند و مانند همه اقلیت ها بیشتر از راه همین فوت و فن ها موجودیت خود را در مقابل مخالفین خود حفظ می کنند.

در اینجا نمی خواهیم همه آنها را شرح دهیم، زیرا بعضی از آن ها باید در ضمن بحث های مناسب خود بعدا عنوان شود، چنانچه در بحث «عقل و عشق» نمونه آن را خواهید دید، ولی آنچه را در اینجا تذکر آن لازم به نظر می رسد این نکته است که رؤسای صوفیه با تمام قوا می کوشند که خود و هواخواهان خود را یک طبقه عالی و ممتاز اجتماع معرفی کنند و خود را اهل یقین، اهل دل، اهل معنی، اهل اللّه و دیگران را اهل ظاهر، اهل صورت و قشر بی مسلک قلمداد کنند.

ولی با همه این دعاوی، چون افراد باسواد و دانشمند در میان آنها کمیاب

(72) صوفی گری

ص:72

است(1) (البته دانشمندانی در میان آنها بوده اند که در بنیه علمی مسلک آن ها کوشش فراوان کرده اند اما غلبه با کم سوادها یا بی سوادها است) لذا با تشبث به همان دعاوی سعی می کنند افراد پیروان خود را از علماء و روحانیون بزرگ دور

1. در میان صوفیه کسانی از مشایخ بودند که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند و این را هم عیب نمی شمردند، ابوعلی سیاه از مشایخ قدیم، امّی بود، نه چیزی می توانست بنویسد و نه چیزی می توانست بخواند. (تذکرة الاولیاء جلد 1، صفحه 5). صلاح الدین زرکوب از مشایخ «مولویه» امّی بود و حتی به موجب روایات به لفظ درست هم سخن نمی گفت، شیخ داود کبیر از مشایخ شاذلیه خواندن و نوشتن نمی دانست. (طبقات شعرانی، جلد 1، صفحه 188). نزد بعضی از صوفیه اشتغال به علم، حجاب راه بود و در احوال عده ای از مشایخ هست که دفاتر و امالی حدیث فروشسته اند و به خاک کرده اند! (ارزش میراث صوفیه 167).

شاهکار صوفیان (73)

ص:73

نگاه دارند، زیرا ممکن است آنها با منطق نیرومند علمی زحمات فراوان آنان را در جلب اتباع خوددرهم بریزند،لذا ازنخستین موعظه های پیرمی فروش یکی همین است که از این «معاشران ناجنس» احتراز کنند.

حربه های مهمی که صوفی ها همیشه برای بدبین ساختن توده مردم نسبت به علماء دین که یگانه سدّ راه پیشرفت آنها محسوب می شوندبه کارمی برند،این است که آن ها را اهل دنیا و آلوده به ریا و خودنمائی و دوروئی معرفی کنند و به این گونه اشعارمتمثل شوند:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند

گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود

ص:74

این تقوی ام بس است که چون واعظان شهر ناز و کرشمه بر سر منبر نمی کنم! (1)

(74) صوفی گری

1. صفی علیشاه (1316 ه.) روحانیون معاصر زمان خود را ریاکار و دروغگو شمرده و درباره آنان چنین سروده است:

زین صدا گوش بر کن کابتر است بانگ غول است وعظ اهل منبر است

نیست صدقی غیر تزویر و ریا زیر این عمامه های لابلا

اعلمیت را بهانه دان یقین نیست اعلم در ردا و پوستین

پس مخور ای جان فریب جامه را و اجتماع و شهرت و عمامه را

کرده هرجا باز شیطان لعین گرم دکانی به اسم شرع و دین

(حقیقة العرفان، جلد3،صفحه177 161)

شاهکار صوفیان (75)

ص:75


1- صفی علیشاه (1316 ه.) روحانیون معاصر زمان خود را ریاکار و دروغگو شمرده و درباره آنان چنین سروده است: زین صدا گوش بر کن کابتر است بانگ غول است وعظ اهل منبر است نیست صدقی غیر تزویر و ریا زیر این عمامه های لابلا اعلمیت را بهانه دان یقین نیست اعلم در ردا و پوستین پس مخور ای جان فریب جامه را و اجتماع و شهرت و عمامه را کرده هرجا باز شیطان لعین گرم دکانی به اسم شرع و دین (حقیقة العرفان، جلد3،صفحه177 161)

ضمنا برای تحقیر سرمایه علمی علما که خطرناک ترین اسلحه برای کوبیدن منطق های غیرعلمی صوفی ها به شمار می رود، از آن به عنوان «علم رسمی» و «علم ظاهر» و «علوم قیل و قالی» و «الفاظ و اصطلاحات!» و مانند این ها یاد می کنند و علماء بزرگ دینی را قشری و ظاهری و گاهی پا را بالاتر گذارده «راهزن راه حق»! می خوانند و نیز می گویند: اگر ما را «اهل بدعت» و یا در بعضی از موارد «مُلْحِد» معرفی کرده اند به واسطه همین بوده که به عمق مطالب باریک ما نرسیده اند یا به اصطلاح اهل دل آشنا نبوده اند.

تا نگردی آشنا زین پرده بویی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام و سروش

جوانی را به خاطر دارم که در شیراز در سلک آنها درآمده بود و با اینکه قبلاً حشر و نشر زیادی با اهل علم و روحانیین داشت به طور کلی معاشرت خود را قطع کرد و مانند کسی که از مریضی که مبتلا به بیماری مسری است فرار کند از

(76) صوفی گری

ص:76

آنها می گریخت، بعدا معلوم شد از جمله دستورات اولیه ای که به او داده شده اجتناب کامل و کناره گیری از علماء بوده است که آن را تقریبا یک سمّ مهلک برای او قلمداد کرده اند، البته این گونه تبلیغات سوء کار خود را در افراد بی اطلاع نموده و یک حس بدبینی وتنفرّشدید درآنهاایجادمی کند،به طوری که بعضاحاضر نیستند کوچکترین توضیحی درباره وضع مسلک خودبشنوند و یایک صفحه از کتاب های مربوط به این قسمت را بخوانند و این مطالب را سدّ راه وصول حق بدانند.

همین شاهکار عجیب است که افراد این جمعیت را که معمولاً از سرمایه های علمی بی بهره اند در مقابل سیل تبلیغات علمی مخالفین بیمه می کند! و انصافا باید تصدیق کرد که از نظر سیاست داخلی، برای حفظ یک جمعیت غیرعلمی در مقابل حملات اهل علم، راهی بهتر از این نیست که نغمه «اَلْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الاَْکْبَر» را ساز کرده و علم را بزرگ ترین مانع راه حق قلمداد کنند و افراد را نسبت به

ص:77

علماء و دانشمندان بدبین سازند به طوری که آنها را دشمن خود بدانند.

شاهکار صوفیان (77)

شاید حدیث معروف: «سَیَأتی زَمانٌ عَلَی النّاسِ یَفِرّونَ مِنَ الْعُلَماءِ کَما یَفِرُّ الْغَنَمِ مِنَ الذِّئْبِ» (زمانی بیاید که مردم از دانشمندان فرار کنند همانطور که گوسفند از گرگ فرار می کند!) اشاره به همین گونه موارد باشد.

ولی البته به کار زدن این شاهکار هم آن قدر ارزان برای آنها تمام نمی شود زیرا همه کس حاضر نیستند زیر این بار بروند و بحث و گفتگوهای منطقی را که یگانه وسیله حل این گونه مطالب و تشخیص خوب و بد عقاید است کنار بگذارند، چه اینکه هیچ کس از علم زیان نمی بیند و اگر در جهان چراغی برای پیدا کردن راه پرپیچ و خم سعادت باشد همان چراغ علم است، قرآن جمعیت های متعددی را به ما نشان می دهد که در مقابل بیان نافذ و منطق علمی نیرومند پیغمبران بزرگ نیز همین روش را معمول می داشتند و می گفتند: «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ؛ گوش به این قرآن فراندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید،

(78) صوفی گری

ص:78

شاید پیروز شوید! (1)ولی مؤثر نشد و قرآن به آن ها این پیغام نورانی را رسانید: «فَبَشِّرْ عِبادِ. اَلَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ اوُلئِکَ الَّذینَ هَدیهُمُ اللّهُ وَ اوُلئِکَ هُمْ اُولُوا الاَْلْبابِ...» پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آن ها پیروی می کنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند. (2)

امروز روز خانقاه سازی و دسته بندی نیست

اسلام با دو چیز شدیدا مبارزه کرده است: دسته بندی در داخل اسلام و دکان درست کردن در مقابل مسجد، برای درک نظر اسلام در این قسمت توجه شما را به داستان «مسجد ضِرار» جلب می کنم.

1. 26 / فصلت.

2. 17 و 18 / زمر.

امروز روزه خانقاه سازی و دسته بندی نیست (79)

ص:79


1- 26 / فصلت.
2- 17 و 18 / زمر.

شاید داستان «مسجد ضِرار» را شنیده باشید، به طوری که تاریخ نویسان اسلامی نوشته اند و مفسران هم در تفسیر آیه 108 از سوره توبه متذکّر شده اند قبل از ظهور اسلام، یکی از راهب های مسیحی به نام «ابوعامر» در مدینه بود که بشاراتی را که در کتب دینی گذشته درباره ظهور پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله دیده بود با شور و علاقه خاصی در میان مردم مدینه منتشر می ساخت و از این راه یک حال شوق و انتظار مخصوصی در دل ها ایجاد کرده بود. پس از ظهور اسلام مردم مدینه که از جهاتی تشنه ظهور پیغمبر اسلام بودند در سلک پیروان آن حضرت درآمده و طبعا اطراف «ابوعامرها» خلوت و بازارشان کساد شد. همین موضوع آتش حسد و کینه را در دل های آنها روشن کرد و سبب شد که به وسائل گوناگونی در مقابل پیشرفت اسلام کارشکنی کنند.

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله از فعالیت های تخریبی «ابوعامر» باخبر شد و به تعقیب او پرداخت و او را «فاسق» لقب داد، او که دیگر نمی توانست در مدینه بماند، به شام

(80) صوفی گری

ص:80

گریخت و به قیصر روم پناهنده شد، ولی دست از فعالیت برنداشت و از آنجا که به وسیله نامه با منافقان تماس های محرمانه داشت و امیدوار بود بتواند زمینه هائی به وسیله آنها در مدینه فراهم کرده و با استمداد از قیصر روم ضربت های شکننده ای بر مسلمانان وارد سازد، این از یک سو.

ازسوی دیگر یک روز جمعی از افراد به ظاهر مسلمان خدمت پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله رسیدند و با قیافه های حق به جانبی پرده از روی خدمتی که نسبت به عالم اسلام و شخص آن حضرت کرده بودند برداشتند، عرض کردند: «ای رسول خدا! ما چون ملاحظه کردیم که ضعفاء و پیرمردان و پیرزنان و بیماران از نقاط دور دست مدینه توانایی حضور در مسجد شریف شما را مخصوصا در شب های بارانی، ندارند ؛ لذا برای کمک به این جمعیّت و رفع نگرانی مسلمانان مسجدی در گوشه ای از مدینه ساخته ایم، هم اکنون مسجد تمام شده و در انتظار شماست که با قدوم خود و نماز خواندن در آن، آن را افتتاح فرمائید».

امروز روزه خانقاه سازی و دسته بندی نیست (81)

ص:81

پیغمبر صلی الله علیه و آله در آن موقع عازم جنگ تبوک بود، فرمود: «می روم و بازمی گردم و درباره کار شما تصمیم می گیرم». پس از بازگشت حضرت، با همان قیافه ها به حضورش شتافتند و درخواست ظاهر فریب خود را تکرار کردند. ناگهان در این هنگام آیات چندی بر پیامبر نازل گردید و با شدیدترین لحنی خداوند پیغمبر خود را از حضور و نماز در آن مسجد بازداشت و آن را یک کانون «تفرقه و کفر» و «ساختمانی بر لب پرتگاه دوزخ» خواند و فرمود: «لا تَقُمْ فیهِ اَبَدا لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ اَوَّلِ یَوْمٍ اَحَقُّ اَنْ تَقُومَ فیهِ، فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ اَنْ یَتَطَهَّروُا وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ: هرگز در آن (مسجد به عبادت) نایست! آن مسجدی که از روز نخست برپایه تقوا نباشد، شایسته تر است که در آن (به عبادت) بایستی! (1)

1. 108 / توبه.

(82) صوفی گری

ص:82


1- 108 / توبه.

اما حقیقت امر چه بود؟... «ابوعامر» عمال خود را دستور داده «پایگاهی» برای او بسازند تا به مدینه مراجعت کرده و با وعده ای که در شام به او داده شده بود نقشه های شوم خود را عملی سازد.

البته چون در محیط مدینه در آن روز ساختن چنین بنائی آن هم به نام «ابوعامر» امکان نداشت، لذا تحت نام مقدس «مسجد» آنهم برای دلسوزی یک طبقه ضعیف و ناتوان، که بهتر از این عنوانی تصور نمی شد، مقدمات مطلب را چیدند ؛ اما پیک وحی خدا قبل از اجراء مقاصد شوم آنها، پیغمبر را متوجه نقشه های آنها نمود و نقشه ها نقش بر آب شد.

پیغمبر صلی الله علیه و آله دستور داد آن مسجد را ویران ساخته با زمین یکسان کنند ؛ حتی جایگاه آن را مزبله مردم مدینه قرار دادند، تا مسلمین از این جریانات عبرت

امروز روزه خانقاه سازی و دسته بندی نیست (83)

گیرند و بدانند هر بنائی به منظور ایجاد نفاق و شکاف در میان مسلمانان برپا

ص:83

شود(یا نتیجه اش این باشد)بایدازمیان برد،حتی اگربه نام مقدس مسجد بوده باشد!

زیرا روح دستورات اسلامی از چنان مرکزی بیزار است و اجازه نمی دهد به هیچ قیمتی رشته اتحاد مسلمانان از هم گسسته شود.

داستان این مسجد،که بعدابه نام«مسجدضِرار»معروف شدازحوادث عبرت انگیز تاریخ اسلام است که تأثیرعمیقی در روحیه مسلمانان ازخود به یادگارگذارده است.

خواننده محترم! با این وضع آیا ممکن است اسلام اجازه دهد در برابر مسجد، «خانقاه» ساخته شود و مردم را به نمام عبادت و ذکر خدا و... که مرکز منحصر آن مسجد است به آنجا بکشانند؟

خودمانیم اگر زیر این کاسه نیم کاسه ای نیست چرا دسته ای حساب خودشان را از ما جدا کرده اند، مرکز جدا، اذکار مخصوص و شعارهای خاصی برای خود ساخته و حتی آداب مجلس و مصافحه را تغییر داده اند؟!

(84) صوفی گری

ص:84

خانقاه سازی و مرشد تراشی در کجای اسلام وجود دارد؟ اگر راستی مطلب صحیحی دارند که متکّی به قرآن و اصول دستورات پیشوایان اسلام است، چرا در مجامع عمومی مسلمانان برای همه بیان نمی کنند تا همه از آنها بپذیرند.

این کناره گیری وحرف های درگوشی برای چیست؟!همه می دانیم که قرآن وکلماتی که ازپیشوایان بزرگ اسلام رسیده است هیچ مطلبی را فروگذارنکرده است، دستور عبادت،تهذیب نفس، رابطه باخدا،کسب صفای روح و دل، ذکرو فکر و خلاصه آنچه بخواهیم درآنهاست،هرکس مردعمل است بسم اللّه این دیگرسروصداو دسته بندی و تحزّب و گوشه گیری و دعوت به سوی خود و درگوشی و اسرار مگو ندارد!

شما را به خدا قدری به خود آئید و در این موقعیّت حساس و خطرناک دست از این تفرقه جوئی ها بردارید و مثل سایرین به صفوف مسلمانان بپیوندید و به مساجد برگردید تا در برابر دشمنان صف واحدی تشکیل دهیم!

امروز روزه خانقاه سازی و دسته بندی نیست (85)

ص:85

«اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ. (1)

اِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ اَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهید(2)

علل هفتگانه مخالفت عالمان با صوفیان

مطالبی که مورد مخالفت علمای دین با صوفیان واقع شده فراوان بوده و در کتاب هایی که بر ضد صوفیان نوشته شده، به تمام آن مسائل اشاره گردیده و از آنها انتقاد شده است و برخی از آنها فهرستوار عبارتند از:

1 مسأله جدایی و تفرق مردم به خاطر رفتن به خانقاه. صوفیه در برابر مسجد و مدرسه که پناهگاه متشرعه و فقها بوده است، آنها نیز برای خویش

1. 4 / صف.

2. 37 / ق.

(86) صوفی گری

ص:86


1- 4 / صف.
2- 37 / ق.

زاویه و خانقاه ساخته اند و رفته رفته آدابی و ترتیبی از آن خود به وجود آورده اند که منتهی به پیدایش سلاسل صوفیه شده است و بدین گونه عامّه مسلمانان، خاصّه مستعدان و و صاحبدلان را در راه بین مدرسه و خانقاه سرگردان داشته اند. (1)

2 صوفیان با گفته ها و نوشته های خویش، حدّ و مرز کلمات و مفاهیم و معانی دینی را می شکستند و غیرمستقیم از ارزش کلمات مقدس شرعی می کاستند نام و صفات خداوند و دیگر واژه های توقیفی دینی را از وضع اولیه خود بیرون برده و بجای آن یک دسته الفاظ رمزی و مجازی مانند: ساقی، شاهد، عشق، می، زنا و جز آن قرار می دادند و مفاهیم برخی جملات دینی را هم دگرگون می کردند؛ مثلاً در شریعت گفته شده گناه مکنید. ابن عربی می گفت: ترک گناه،

1. ارزش میراث صوفیه، 35.

علل هفتگانه مخالفت عالمان با صوفیان

ص:87

گناه است! (1) بنا به دستور شرع، شیطان لعنت شده است ؛ ولی احمد غزالی (526 ه) می گفت: هرکه تعلیم توحید از ابلیس نگرفت زندیق است. (2)

3 در اشعار و غزلیات خود به منهیات و منکرات شرعی، اظهار علاقه شده و غیرمستقیم افراد ساده و عامی به لاابالیگری و فسق و گمراهی تحریک و خوانده می شدند، آنها می گویند:

آن تلخ وش که صوفی اُمُّ الْخَبائثش خواند اَشْهی لَنا وَ اَحْلی مِن قُبْلَةِ الْعَذارا

مرا سجده گه بیت «بَیْتُ الْعِنَب» بس که از بیت اُمّ الْقُری می گریزم! (3)

4 استدلالات علمی که درباره شناخت خداوند، ابزار کار علما

1. حسنات العارفین،37.

2. حسنات العارفین،32.

3. یعنی مشروبی که ریشه همه پلیدی هاست، برای ما از بهترین لذت ها لذیذتر و شیرین تر است.

(88) صوفی گری

ص:88


1- حسنات العارفین،37.
2- حسنات العارفین،32.
3- یعنی مشروبی که ریشه همه پلیدی هاست، برای ما از بهترین لذت ها لذیذتر و شیرین تر است.

و مدافعان شریعت است ولی از نظر صوفیان، مانع و حجاب بین بنده و خالق شمرده می شدند.(1)

5 دریافتهای شخص صوفیان به جای مسائل وحی قرار می گرفت مثلاً به جای آنکه گفته شود: پیامبر چنین فرمود، گفته می شد دلم از خدایم چنین گوید (حدثنی قلبی عن ربی) و گاهی هم برخی از بدعت ها و نوآوری های اولیاء و مشایخ در حد و مرتبه سنت والای پیامبر صلی الله علیه و آله قرار می گرفت. (2) اَلْبِدْعَةُ الْحَسَنَةُ الصّادِرَةُ عَنْ کُمَّلِ الاَْولِیاءِ کَالسُّنَةِ السَّنِیَّةِ الْوارِدَةِ عَنِ الاَْنْبِیاء.(3)

1. شرح احوال باباطاهر، صفحه 13.

2. مناقب العارفین جلد 2، صفحه 578.

3. الحکمه الترمذی و نظریته فی الولایه جلد 1، صفحه 366.

علل هفتگانه مخالفت عالمان با صوفیان (89)

ص:89


1- شرح احوال باباطاهر، صفحه 13.
2- مناقب العارفین جلد 2، صفحه 578.
3- الحکمه الترمذی و نظریته فی الولایه جلد 1، صفحه 366.

6 پرستش عاشقانه خداوند، به حالت سماع و استفاده از آلات موسیقی عمل ناروا و خلاف شرع شمرده می شد، اما این کار بین صوفیان معمول بود و انجام می گردید.

7 مسأله وحدت وجود نیز آن چنان که صوفیه می گویند، شدیدا مورد اعتراض فقها قرار دارد. (1)

در برابر این همه اعتراضات و انتقادات فقیهان، صوفیان، ضمن تأویل مطالب خود، علمای مذهبی را قشری و اهل ظاهر و بی خبر از حالات معنوی و مغرض و جاه طلب می خواندند و آنان را به داشتن چنین صفاتی نکوهش می کردند. (2) (3)

1. ر.ک. مقدمه فصوص الحکم صفحه 25.

(90) صوفی گری

ص:90


1- ر.ک. مقدمه فصوص الحکم صفحه 25.

رئوس پنجگانه مطالب صوفیه

از آنجا که پنج موضوع زیر از موضوعاتی است که تقریبا مربوط به عموم فرقه های آنهاست لازم است مورد بحث های جداگانه قرار گیرد:

1 عقل و عشق 2 کشف و شهود و رؤیا 3 ریاضت

4 تأویل و تفسیر به رأی 5 قطب شیخ مرشد

و قبل از شروع به این بحث ها تاریخچه اجمالی و مختصری برای تصوف ذکر شده است تا خواننده با بصیرت بیشتری وارد مطلب شود: ضمنا در اینجا به قسمتی از مدارک سخنانی که در این کتاب از «صوفیه» (به واسطه یا بلاواسطه) نقل شده و به آنها استشهاد نموده ایم اشاره می شود:

1. کیمیای سعادت، صفحه 29 30.

2. تاریخ خانقاه در ایران صفحه 517 و صفحه 519.

رئوس پنجگانه مطالب صوفیه (91)

ص:91

1 احیاء العلوم ابوحامد محمدبن محمد غزالی (متوفی 505 ه)

2 تذکرة الاولیاء شیخ عطار (627 ه)

3 فتوحات مکیّه محی الدین عربی (638)

4 فصوص الحکم محی الدین عربی (638 ه)

5 مثنوی جلال الدین مولوی (متوفی 672)

6 نفحات الانس شیخ جامی (898 ه)

7 گلشن راز شیخ محمود شبستری (720 ه)

8 شرح فصوص الحکم قیصری (751)

9 ریاض السیاحه حاج زین العابدین شیروانی

10 استوارنامه کیوان قزوینی

11 اسرار التوحید شیخ ابوسعید (440)

12 تصوف دکتر قاسم غنی

13 طباشیر الحکمه میرزا ابوالقاسم ذهبی

14 التحفة العباسیّة شیخ محمدعلی سبزواری

(92) صوفی گری

ص:92

تاریخچه تصوف

لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِی الاَْلْببِ (1)

پیش از این اشاره ای به چگونگی پیدایش تصوف و نفوذ آن در جهان اسلام داشتیم ولی لازم است این مسأله به طور گسترده تری مورد توجه قرار گیرد:

به طوری که مورّخین نقل کرده اند پیش از ظهور اسلام، بلکه قبل از میلاد حضرت مسیح علیه السلام جمعی بودند که خود را به عنوان «عشّاق جمالُ اللّه و «اَلْواصِلُ اِلَی اللّه» معرفی می کردند، ولی از آغاز پیدایش آنها اطلاع کاملی در دست نیست، چنانکه اساسا معلوم نیست که این مسلک از کدام یک از نقاط جهان سرچشمه گرفته است بعضی معتقدند که از هندوستان و بعضی دیگر مبدأ نشو

ص:93


1- 111 / یوسف.

آن راشام و مصرمی دانند،امادراینکه این جمعیت قبل ازمیلاد درجهان بوده اند شاید هیچ گفتگویی بین مورّخین نباشد.

1. 111 / یوسف.

تاریخچه تصوف (93)

ورود تصوف در اسلام

در قرن دوم هجری، یعنی آن زمانی که همت خلفاء بنی عباس بر نشر علوم دیگران و ترجمه آنها به زبان عربی، قرار گرفت و از این رو افکار عمومی به جنب و جوش افتاد و طبعا بازار مذاهب گوناگون رونق گرفت، یکی از مسلک هایی که در میان مسلمین جایگاهی برای خود باز کرد، همین مسلک «تصوف» بود و تدریجا بر اثر اموری که ذکر آن در صفحات آینده خواهد آمد پیروانی پیدا کرد و مخصوصا در میان اهل تسنن پیروان زیادتری برای آن پیدا شد و بالاخره بساط خود را در میان «امامیه» هم گسترده و جمعی را به خود مشغول ساخت.

به شهادت پاره ای از اخبار، اوّلین کسی که بذر این مسلک را در سرزمین

(94) صوفی گری

ص:94

اسلام پاشید، ابوهاشم کوفی بود. در کتاب «حَدیقَةُ الشّیعَه» از امام حسن عسکری علیه السلام نقل شده که فرمود: اِنَّهُ کانَ فاسِدُ الْعَقیدَةِ جِدّا وَ هُوَ الَّذِی ابْتَدَعَ مَذْهَبا یُقالُ لَهُ «التَّصَوُف» وَ جَعَلَهُ مَقَرا لِعَقیدَتِهِ الْخَبیثَةِ یعنی: او مردی بود فاسدالعقیده و همان کسی است که مذهبی به نام تصوف اختراع کرده و آن را قرارگاه عقیده ناپاک خود قرار داده است.

دیدگاه رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره صوفیه

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از پدید آمدن این گروه خبر داد و فرموده است: «لا تَقُومُ السّاعَةُ عَلی اُمَّتی حَتّی یَقُومُ قَوْمٍ مِنْ اُمَّتی اِسْمُهُمُ الصُّوفِیَّه لَیْسُوا مِنّی وَ اِنَّهُمْ یَحْلِفُونَ لِلذِّکْرِ وَ یَرْفَعُونَ اَصْواتِهِمْ بِالذِّکْرِ یَظُنُّونَ اَنَّهُمْ عَلی طَریقَتی بَلْ هُمْ اَضَلُّ مِنَ الْکُفّارِ هُمْ

دیدگاه رسول اکرم درباره صوفیه (95)

ص:95

اَهْلُ النّارِ لَهُمْ شَهیقُ الْحِمارِ» (1)«روز قیامت برپا نشود تا آنکه قومی از امت من به نام "صوفیه" برخیزند آنها بهره ای از دین من ندارند، آنها برای ذکر دور هم حلقه می زنند و صداهای خود را بلند می نمایند و گمان می کنند بر طریقت و راه من هستند، نه بلکه آنان از کافران نیز گمراه ترند و آنان را صدایی مانند صدای حیوان است!»

از این روایت معلوم می شود که صوفی گری در عصر پیامبر نبوده و آن حضرت به عنوان خبر از غیب پیشگویی کرده است که قبل از برپایی قیامت

1.الانثی عشریة، صفحه 34 سفینة البحار، جلد 2، صفحه 58.

(96) صوفی گری

چنین فرقه ای در میان امت پیامبر پیدا شوند ؛ دیگر اینکه در این خبر تصریح شده است که آنان بر طریقت پیامبر صلی الله علیه و آله نیستند.

ص:96


1- الانثی عشریة، صفحه 34 سفینة البحار، جلد 2، صفحه 58.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی از لعن ملائکه بر این گروه خبر داده است آنجا که در اثنای سفارش های خود به ابوذر فرمودند:

«یا اَباذَرَ یَکونُ فی آخِرِ الزَّمانِ قَوْمٌ یَلْبِسُونَ الصَّوْفِ فی صَیْفِهِمْ وَ شِتائِهِمْ یَرَوْنَ الْفَضْلَ لَهُمْ بِذلِکَ عَلی غَیْرِهِمْ اُولئِکَ یَلْعَنَهُمْ مَلائِکهِ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ».(1)ای ابوذر! در آخر الزمان قومی پدید می آید که در تابستان و زمستان لباس پشمینه می پوشند و این عمل را برای خود فضیلت و نشانه زهد و پارسائی می دانند ؛ آنان را فرشتگان آسمان و زمین لعن می کنند!

1.وسائل الشیعه جلد1،صفحه281 شرح نهج البلاغه خوئی جلد 13، صفحه376 حدیقة الشیعة، صفحه 564 563.

دیدگاه رسول اکرم درباره صوفیه (97)

ص:97


1- وسائل الشیعه جلد1،صفحه281 شرح نهج البلاغه خوئی جلد 13، صفحه376 حدیقة الشیعة، صفحه 564 563.

دیدگاه امام صادق علیه السلام درباره صوفیه

از جمله دلایلی که پیدایش این مسلک را در قرن دوم هجری تأیید می کند روایتی است که در همان کتاب از امام صادق علیه السلام نقل شده: که یکی از یاران آن حضرت به خدمتش عرضه داشت در این ایام دسته ای پیدا شده اند به نام صوفیه، درباره آنها چه می فرمائید؟ فرمود: ایشان دشمنان ما هستند کسانی که به آنها تمایل پیدا کنند از ایشان خواهند بود و با آنها محشور می شوند ؛ و به همین زودی ها دسته ای از اظهار محبت کنندگان به ما، تمایل و شباهت به آنها پیدا می کنند و خود را به القاب آن ها ملقب می نمایند و سخنان آنها را تأویل می نمایند؛ کسانی که مایل به آنها شوند از ما نیستند و ما از ایشان بیزاریم و آنهایی که سخنان ایشان را رد و انکارنمایندمانند کسانی هستندکه در خدمت پیغمبرخدا صلی الله علیه و آله با کفار نبرد کنند. از این روایت چند مطلب استفاده می شود:

(98) صوفی گری

ص:98

1 تا زمان امام صادق علیه السلام در میان مسلمانان صوفی و درویش نبوده و از آن به بعد پیدا شده است، پس اگر کسی اصحاب پیغمبر و امیرمؤمنان علی علیه السلام را صوفی نام بگذارد، دلیل بر بی اطلاعی اوست.

2 این خبر کرامتی است از امام صادق علیه السلام که از ساده لوحان زمان ما خبر می دهد در آنجا می فرماید: ادعای محبت ما می کنند و به دشمنان ما مایل هستند، مرادصوفیان به ظاهر شیعه می باشند که دم از محبت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله می زنند.

مؤید دیگر برای این سخن این است که آن احادیثی که در مذمت صوفیه و انتقاد از روش آنان وارد شده، نوعا از حضرت امام صادق علیه السلام به بعد است.

دیدگاه امام صادق درباره صوفیه (99)

ص:99

دیدگاه امام رضا علیه السلام درباره صوفیه

به سند صحیح از بزنطی و اسمائیل بن بزیع از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده اند که فرمود: مَنْ ذُکِرَ عِنْدَهُ الصّوفِیَّةُ وَ لَمْ یُنْکِرْهُمْ بِلِسانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَیْسَ مِنّا وَ مَنْ اَنْکَرَهُمْ فَکَاَنَّما جَاهَدَ الْکُفّارِ بَیْنَ یَدَیْ رَسولِ اللّهِ (1) هرکس در نزد او از صوفیه ذکری بشود و به زبان و دل انکار ایشان ننماید ؛ چنین کسی از ما نیست و هرکس «صوفیه را انکار کند مانند آن کسی است که در راه خدا و در حضور رسول خدا جهاد کرده باشد».

از این روایت به وضوح معلوم می شود کسی که از صوفیه طرفداری می کند، شیعه راستین نیست.

1. اَلاَْثْنی عَشَرِیَّة، صفحه 32 حدیقة، صفحه 563.

(100) صوفی گری

ص:100


1- اَلاَْثْنی عَشَرِیَّة، صفحه 32 حدیقة، صفحه 563.

دیدگاه امام هادی علیه السلام درباره صوفیه

در بعضی از آن اخبار مخصوصا تصریح شده که اگر دوستداران ائمه علیه السلام به آنها تمایل پیدا کنند ایشان از آنها بیزار خواهند بود، حتی در یکی از آن ها دارد که پس از آنکه امام هادی علیه السلام مذمّت فراوانی از جمعیت صوفیه کرد، یکی از یاران آن حضرت عرضه داشت: اگرچه آن صوفی معترف به حق شما باشد؟ حضرت مانند اشخاص خشمناک به او نگاه کرد و فرمودند: این سخن را بگذار! کسی که به حقوق ما معترف باشد راهی را که سبب آزردن ما می شود نمی پیماید! تا آنجا که می فرماید: «وَالصّوفِیَّةُ کُلُّهُمْ مِنْ مُخالِفینا وَ طَریقَتُهُم مُغایِرَةٌ لِطَریقَتِنا» یعنی صوفیان همگی از مخالفین ما هستند و راه آنها از راه ما جداست.

البته کسی نگفته است لفظ صوف و صوفی در زمان حضرت صادق علیه السلام پیدا شده و قبلاً در بین عرب نبوده تا اینکه به اینگونه سخنان استدلال کنند، منظور

دیدگاه امام هادی درباره صوفیه (101)

ص:101

این است که یک جمیعت خاص و یک دسته مخصوص که به این اسم معروف باشند در آن ایام نبوده اند و این سخنی که از حسن بصری نقل شده کوچکترین دلالتی بر این موضوع ندارد. ابن جوزی درکتاب خودموسوم به «نَقْدُ الْعِلْمِ وَ الْعُلَماء» و معروف به«تلبیس ابلیس»می گوید اسم صوفی اندکی قبل از سال 200 هجری پیدا شد؛ در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به مردم باایمان و اسلام، گفته می شد «مسلم» و «مؤمن» بعداسم«زاهد» و «عابد» حادث شد؛ بعداقوامی پدیدارشدند که دلبستگی آنها به زهد و کعبه به حدی بود که از دنیا کناره جسته و کاملاً خود را وقف عبادت نمودند و طریقه خاصی به وجود آوردند. (همان کتاب، صفحه 172 171)

«اواخر قرن دوّم هجری بود که یک دسته مردمی در بین مسلمان ها دیده شدند که زندگی عجیب و خاصی داشتند و رفتار و ظواهر حالات آنها هیچ شباهتی با مسلمانان نداشت و قهرا اسم مخصوصی می بایست به آنها داده شود

(102) صوفی گری

ص:102

و آن نام "صوفی" بود به مناسبت آنکه این مردم به لباس پشمینه خشنی ملبس بودند، بعضی از آنها در نقاط دوردست از جمعیت، صوامعی برای خود ساخته در آنجا زندگی می کردند ؛ بعضی در مغازه ها گوشه نشین شده و دسته ای در صحراها می گردیدند» (رساله قشیریه 7).

«طه حسین» در ضمن بحث طولانی درباره تصوف می نویسد: «تصوف منحصر به اسلام تنها نیست و در کیش های دیگر به خصوص کیش مسیحی نیز شناخته شده است، لیکن متصوفه اسلام بر خود و سپس بر مردم زیاده روی و ستم کردند و کار تصوف پس از شیوع نادانی و خفتگی به انواعی از حقه بازی و دروغ کشید و شرّ بسیاری از آن به عموم رسید، شرّی که اگر پیشوایان اولیّه تصوف می دیدند سخت از آن به تنگ می آمدند و آن را به شدت انکار

دیدگاه امام هادی درباره صوفیه (103)

ص:103

می نمودند.(1)آری پشمینه پوشی که در قرن سوم، شعار زهاد و صوفیه بود از آغاز نزد بسیاری مقبول شمرده نمی شد و آن را خودنمایی تلقی می کردند و از مقوله ریاکاری می شمردند. چنانکه ابن سیرین پشمینه پوشی را نوعی تقلید از پیروان مسیحیان و رهبانان می شمرد و می گفت: عیسی لباس پشم می پوشید و پیامبرمالباس کتان دربرمی کردوسنت پیامبرخودمان سزاوارتربه متابعت است.(2)

دکتر طه حسین درباره پیدایش تصوف در جامعه اسلامی می نویسد: «تصوف در آغاز به صورت ترک دنیا و زهدی بود که طرفداران آن زیاده روی

1. آئینه اسلام، ترجمه مرحوم آیتی، صفحه 231.

2. عقدالفرید، جلد 3، صفحه 344.

(104) صوفی گری

کردند، رسول اکرم آن را ناروا شمرد، چه عثمان بن مظعون را از رهبانیتش

ص:104


1- آئینه اسلام، ترجمه مرحوم آیتی، صفحه 231.
2- عقدالفرید، جلد 3، صفحه 344.

بازداشت و بر عبداللّه بن عمروبن عاص که تصمیم گرفت تمام عمر روزه بگیرد و در خواندن قرآن زیاده روی می کرد، سخت گیری نمود و می خواست که اصحابش دین خود را سهل و آسان گیرند و آن ها را به یاد قرآن می آورد که خداوند برای ایشان آسانی خواسته نه دشواری «یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ»(1)و در دین برای ایشان فشاری قرار نداده است «ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ »(2) صحابه ای را که در روزه و نماز زیاده روی می کردند، فرمود که هم روزه بگیرند و هم افطار کنند و هم به نماز شب برخیزند و هم بخوابند و آن چه را خدا برای ایشان حلال کرده است بر خویش حرام نگردانند.

پافشاری پیامبر صلی الله علیه و آله در این امر به آنجا رسید که قسمتی از عبادات خود را از

1. 185 / بقره.

2. 6 / مائده.

دیدگاه امام هادی درباره صوفیه (105)

ص:105


1- 185 / بقره.
2- 6 / مائده.

اصحاب خود پنهان می داشت که مبادا کار بر آنان دشوار گردد و خود را به آنچه او انجام می دهد مقیّد سازند و بیش از حد طاقت، خود را به زحمت اندازند. آنان را نهی کرد که روزه وصال بگیرند و شب و روزی پشت سر هم امساک نمایند و چون به او گفتند تو خود چنین می کنی گفت: من مانند شما نیستم و از دست خدا غذا می خورم و می نوشم!(1)یعنی خداوند در عبادت نیرو و تحمّلی به او بخشیده که به شما نداده است.

طه حسین در ادامه می افزاید: چندان نگذشت که این ترک دنیا تغییر قیافه داد و تدریجا بر پیچیدگی آن افزوده می شد، تا آنکه در اواخر قرن اوّل هجری تصوف از آن پدید آمد.

1. بخاری جلد 1، صفحه 214.

(106) صوفی گری

ص:106


1- بخاری جلد 1، صفحه 214.

هنگامی که ارتباط مسلمانان با فرهنگ های بیگانه شدت یافت دشوارتر و پیچیده تر شد، چیزی نگذشت که تصوف تحت تأثیر آشنائی مسلمانان با فرهنگ هندو ایران و به خصوص فرهنگ یونان قرار گرفت و ترک دنیا از صورت کوشش در عبادت و زیاده روی در آن به صورت تلاش برای متحد شدن یا پیوستن با خدا یا شناختن او از طریق اشراق درآمد، سپس تصوف به مذاهب باطنیان آمیخته شد و بیش از پیش پیچیده گشت و از آنچه مردم از شئون دینی می شناختند منحرف گردید و خود به صورت مذهبی جداگانه بلکه مذهب های مورد اختلاف، خودشان بود درآمد.

متصوفه سخنانی گفتند که مورد انکار فقها و محدثین و متکلمین قرار گرفت و بعضی از متصوفه در اثر همین سخنان سخت گرفتار شدند و گاه کار آنها به

ص:107

چگونه آب و رنگ اسلامی به تصوف داده شد

دیدگاه امام هادی درباره صوفیه (107)

کشته شدن و بالای دار رفتن چنانکه بر سر حلاج آمد می کشید.(1)

از آنجا که این گونه مسلک ها در هر محیطی وارد شود از روی قانون «تبعیت از محیط» رنگ آن محیط را به خود می گیرد، طرفداران تصوف به زودی آب و رنگ اسلامی به آن دادند و قسمتی از فرهنگ و دستورات اسلامی را به آن آمیختند و برای وفق دادن اعتقادات خود با عقاید و احکام اسلامی دست به آیات و اخباری زدند که بسیاری از آنها از سنخ متشابهات قرآن و اخبار بود و بالاخره آن زهاد صدر اول و عدّه ای دیگر از معروفین و مشاهیر اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله از قبیل سلمان و ابوذر را جزء خود دانسته و حتی «خرقه» را به علی بن

ص:108


1- آئینه اسلام، ترجمه دکتر محمدابراهیم آیتی، صفحه 231 230.

ابیطالب سپردند!! در صورتی که هیچ کدام اساس نداشت.

1. آئینه اسلام، ترجمه دکتر محمدابراهیم آیتی، صفحه 231 230.

(108) صوفی گری

امروز هم برای حفظ ارتباط خود با بزرگان صدر اول سلسله مشایخی که هیچ سندی برای آن در دست نیست، ترتیب داده و به فعالیت مشغول هستند.

ولی چون اصولاًطرزتفکر و تربیت اسلامی باهرگونه دسته بندی درداخل اسلام سازش ندارد به علاوه تطبیق تمام اصول تصوف بر عقاید و احکام اسلامی میسر نبود لذا با همه این کوشش ها کار صوفیان چندان بالا نگرفت و از هر طرف مورد حمله واقع شدند امّا به هر صورت بود در هر زمان در گوشه و کنار هواخواهانی داشتند که به اقتضای زمان و محیط گاهی کمتر و زمانی بیشتر بودند.

انحطاط تصوف

چون یکی از سرمایه های اصلی تصوف اعمال ذوق و استحسان به تعبیر بعضی «عرفان بافی» است و البته آن هم ضوابط معین و معیار ثابتی ندارد و همچون موم به هر شکلی بیرون می آمد، روز به روز مطالب تازه ای اختراع گردید

انحطاط تصوف (109)

ص:109

و بر تصوف افزوده شد و چیزی نگذشت که انشعابات بسیاری در این رشته پیدا شد که هرکدام روش و عقاید معین و جداگانه ای داشتند کتاب ها و مخصوصا اشعار زیادی در این باره نوشته و سروده شده و به حدّی رسید که اگر امروز بخواهیم درباره شعب مختلف تصوف و عقاید عجیب و غریب هریک گفتگو کنیم قطعا خالی از اشکال نیست و عجیب تر اینکه روز به روز بر تعداد سلسله های آن ها افزوده می شود و هر شیخ طریقت که گاهی از دنیا می رود چند شیخ دیگر با چند گرایش و عقیده مختلف جای او را می گیرند.

ولی این پیشامد امری بود طبیعی چون هر دسته و گروهی که از معیارها و ضوابط معینی استفاده نکنند و مانند تصوف بر روی محور ذوق و استحسان و مکاشفه و خواب دور بزند به همین سرنوشت دچار خواهد شد و این اختلافات زمینه را برای انحطاط آماده می سازد.

(110) صوفی گری

ص:110

در اثر فعالیت دانشمندان و علماء متشرعه و فراهم شدن وسایل نشر کتب و سهولت ارتباطات و عوامل دیگر، چشم و گوش ها باز و پرده از روی بسیاری از کارها برداشته شد، در این هنگام کاخ تصوف رو به ویرانی گذارد و بازار صوفیان کساد شد.

امروز روزی نیست که کسی گفتار شیخ صفی الدین اردبیلی را که می گفت: «چهل شبانه روز به یک وضو نماز خواندم»! باور کند(1) و یا خریدار دعاوی عجیب «بایزید بسطامی» باشد که به او گفتند فردای قیامت مردمان در زیر لوای پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله باشند. گفت: به خدا قسم «لِوائی اَعْظَمُ مِنْ لِواءِ مُحَمّد صلی الله علیه و آله » یعنی «در آن روز لواء من از لواء آن حضرت بزرگ تر است».

1. صِفْوَةُ الصَّفا صفحه 258.

انحطاط تصوف (111)

ص:111


1- صِفْوَةُ الصَّفا صفحه 258.

و یا اینکه کارهای نادرست «حسین بن منصور حلاج» را بشنود و بر آن لبخند نزند، از آن جمله مشایخ عطار در کتاب «تذکرة الاولیاء» نقل می کند که حسین بن منصور حلاج دلقی داشت که بیست سال از بدنش بیرون نیاورده بود (خدا می داند که چگونه کثافت را از خود دور می کرد و غسل های لازم را انجام می داده است) روزی به زور از بدنش بیرون آوردند دیدند که شپش زده یکی از آنها را وزن کردند نیم دانک! وزن داشت (صفحه 316) باز در همان صفحه نقل می کند که «حسین بن منصور حلاج، یک سال در مقابل کعبه در آفتاب ایستاد تا روغن از اعضای او بر سنگ می ریخت!!

اگر کسی حالات بزرگان صوفیه را در کتاب های خودشان مطالعه کند نظیر این ها را بسیار خواهد دید. این داستان ها در پاره ای از موارد به قدری حیرت آور و شگفت انگیز است که انسان را به یاد افسانه های کودکانه می اندازد که با هیچ عقل

(112) صوفی گری

ص:112

و منطقی سازگار نمی باشد. تا آنجاکه عده ای از صوفیان متأخّر به جعلی بودن اغلب این داستان ها اعتراف نموده اند.

برای نمونه چند مورد از کرامات مشایخ صوفیه را از کتاب های خودشان نقل می کنیم: جامی در «نَفَحاتُ الاُْنْس» می نویسد: «مرشدی ریخته گر روز جمعه رفت در شط بغداد غوطه خورد که غسل کند لباس های خود را کند و میان آب فرو رفت چون سربرآورد خود را در رود نیل مصر دید! پس هفت سال در آنجا ماند و زن گرفت و سه فرزند آورد بعدا روزی رفت غوطه خورد در نیل چون سر برآورد دید در بغداد است در همان ساعت که برای جمعه می خواسته غسل کند و برود سجاده صوفیان را به مسجد برد، چون بیرون آمد و سجاده های صوفیان را برد

ص:113

گفتند قدری دیر آمدی(1)

انحطاط تصوف (113)

نمونه دیگر: «نقل است ابراهیم ادهم که روزی بر لب دجله نشسته بود و خرقه ژنده خود پاره می دوخت سوزنش در دریا افتاد کسی از او پرسید که: ملکی چنان از دست بدادی چه یافتی؟ اشاره کرد به دریا که سوزنم باز دهید هزار ماهی! از دریا برآمد که هریک سوزنی زرین به دهان گرفته! ابراهیم گفت: سوزن خویش خواهم، ماهیکی ضعیف برآمد سوزن او به دهان گرفته، ابراهیم گفت: کمترین چیزی که یافتم بماندن ملک بلخ این است دیگرها را تو دانی». (2)

1. نفحات الانس، صفحه 563.

(114) صوفی گری

نمونه دیگر «سهل بن عبداللّه تستری گفت: مردی از ابدال بر من رسید و با او صحبت کردم و از من مسائل می پرسید از حقیقت و من جواب می گفتم، تا وقتی

ص:114


1- نفحات الانس، صفحه 563.
2- تذکرة الاولیاء، جلد 1، صفحه 153.

که نماز بامداد بگزاردی و به زیر آب فرو شدی و به زیر آب نشستی تا وقت زوال و چون اخی ابراهیم بانگ نماز کردی، او از آب بیرون آمدی یک سر مو بر وی تر نشده بودی و نماز پیشین گزاردی، پس به زیر آب شدی و از آن جز به وقت نماز بیرون نیامدی، مدتی با هم بودیم بدین صفت که البته هیچ نخورد و با هیچ کس ننشست تا وقتی که برفت». (1)

این سخنان مضحک و بی سر و ته را امروز چه کسی باور می کند.

یکی از مشایخ صوفیه که عمرش را در ظهور کرامت و خوارق سپری کرده، شیخ احمداحمد جام (536 441) معروف به ژنده بیل است یکی از مریدانش به نام «محمد غزنوی» کتابی در 359 صفحه زیر عنوان «مقامات ژنده بیل» نوشته

1. تذکرة الاولیاء، جلد 1، صفحه 87.

2. تذکرة الاولیاء، جلد 1، صفحه 153.

انحطاط تصوف (115)

ص:115


1- تذکرة الاولیاء، جلد 1، صفحه 87.

که در آن حدود 400 کرامت و خارق عادت برای شیخ احمد برشمرده است که می توان آن را شاهکاری از هذیان گویی شمرد، مثلاً می نویسد: «سنجد» بر حسب اشاره او «لعل» می شود، «خاکریزه و شن» به صورت «شکر» درمی آید، یک بیابان به امر او به زرناب بدل می گردد، پسر کدخدا که جوان نااهلی بوده است به دعای شیخ به هلاکت می رسد، آب به اراده او سر بالا می رود!... خلاصه تمام عمر خود را در کرامت سپری می کند (مقامات ژنده بیل).

این جمعیتی را هم که می بینید مانده اند به واسطه آن است که در وضع و روش خود تجدید نظر کرده و مقداری از عقاید و کردارهای پیشینیان را از آن حذف کرده و آن را به صورت دیگری که تا اندازه ای با وضع افکار عمومی محیط سازگار باشد درآورده اند.

اگر کسی بخواهد صدق این گفتار کاملاً بر او روشن شود کتاب های پیشینیان

(116) صوفی گری

ص:116

صوفیه از قبیل «تَذْکِرَةُ الاُْولیاء» و «صِفْوَةُ الصَّفا» و نظایر آنها را که شرح احوال رؤسای متصوفه را می دهد، با کتب امروزی آن ها مقایسه کند.

اصول چهارگانه عقاید صوفیه

اصول گفتار و ریشه عقاید این جمعیت را می توان در چهارچیز خلاصه کرد:

1 تعلیماتی که از مؤسسین این مسلک هندوها، یا شامی ها یا غیر آن ها دست به دست به آنها رسیده است.

2 قسمتی از مطالب و معارف یونان قدیم که پس از ترجمه کتب آنها به زبان عربی و نشر آن در میان مسلمین به آن ممزوج شده است، از «سرجان ملکم انگلیسی» نقل شده که در کتاب تاریخ خود می نویسد: «اعاظم این سلسله»، «صوفیه» با اقوال ارسطو و افلاطون آشنایی تمام دارند و در کتب معروفه ایشان نقل قول افلاطون بسیار است تا آنجا که می گوید: اگر شرح حال و آراء

اصول چهارگانه عقاید صوفیه (117)

ص:117

فیثاغورث به فارسی ترجمه شود به عینه شرح حال و عقاید یکی از اولیاء صوفیه به خرج خواهد رفت افسانه دخول وی در اسرارالوهیت و استغراق وی در افکار و خوارق عادت و میل کلی خاطر او به موسیقی و وضع آموختنش مریدان را و تحمل مشاقی که کرد و نوعی که فوتش اتفاق افتاد، همه بدون کم و بیش شرح حال یکی از اعاظم متصوفه است»... .

این سخن اگرچه درباره هریک از متصوفه و هرکدام از حکماء یونان صادق نیست ولی به طور اجمال آمیزش افکار یونانیان را به عقاید صوفیه تأیید می کند، مخصوصا فلسفه اشراق ارتباط و تناسب بیشتری با افکار آنها دارد.

3 یک رشته ذوقیات و شعریات که به مرور زمان از طرف صاحبان ذوق شعری و عرفانی ابداع و با دو قسمت سابق آمیخته شده است و به همین جهت است که بسیاری اوقات مدرک پاره ای از سخنان ایشان فقط یک مطلب شعری (به

ص:118

اصطلاح اهل منطق) و یا یک بیت شعر است!

(118) صوفی گری

4 قسمتی از معارف و حقایق اسلامی که تا حدی با اصول سه گانه سابقه نزدیک و یا قابل نزدیک کردن و تأویل کردن بوده است.

روشن است که در اثر این موضوع (یعنی گردآوری عقاید صوفیه از منابع گوناگون) بسیاری اوقات تناقضاتی پیش می آید که ناچار باید به وسیله تأویلات رفو شود و همین است که اصل «تأویل و توجیه» یا به تعبیر آنها پرداختن به «مغز و معنی» را یکی از پایه های تصوف اسلامی قرار داده است.

راه وصول به اسرار ناگفتنی!

نقش مهمّی را که صوفیه در طی سالیان دراز برای پیشرفت مسلک و مقصد خود ؛ بازی کرده اند و قسمتی از موفقیّت آنان مرهون آن بوده است، همان مشغول ساختن افکار توده به یک مشت حقایق و اسرار ناگفتنی است که برای

ص:119

ایشان کشف شده و از دیگران مخفی مانده است، نه زبان یارای گفتن آن را دارد! نه گوش طاقت شنیدن را! بلکه پاره ای از دل ها هم از نهفتن آن گدازان خواهد شد!

راه وصول به اسرار ناگفتنی (119)

خلاصه مطالبی است که تا کسی نرود نبیند و تا نخورد نداند! و اشخاصی که هم رفتند و رسیدند باید مهر سکوت را بر لب زده و سخنی نگویند. و راه وصول به این حقایق تحصیل علم نیست.

این مدعیان در طلبش بی خبرانند آن را که خبر شد خبری بازنیامد

آنکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند

روشن است که این گونه کلمات در افکار ساده دلان تأثیر غریبی دارد و بر اثر حس کنجکاوی که خداوند به انسان کرامت کرده آنها را به طرف این هدف نامعلوم می کشاند، می توان گفت که این گونه تبلیغات حکم داروی مخدری دارد که بر روی مغز تشنگان حقایق ریخته می شود و در نتیجه آنها را به پیروی از این

ص:120

مسلک وادار می کند تا آنجا که تن به زحمت های طاقت فرسای ریاضات شاقه درمی دهند.

(120) صوفی گری

از طرف دیگر همین موضوع را وسیله تخطئه دانشمندان بزرگ قرار داده و آنها را به نفهمیدن و بی خبری از حقایق و دوری از اسرار پنهانی! نسبت می دهند و آن دسته ای را که سالیان دراز در تحصیل علوم و معارف اسلامی، اعم از مسائل توحید و معاد و فروع فقهی و آنچه مربوط به علم اخلاق است، رنج های فراوان برده و با یک دنیا استعداد و نیروی فکری در پیرامون آیات قرآن و اخبار اهل بیت عصمت علیه السلام بحث و غور کرده اند و در مقام عمل نیز مرتبه بلندی را دارا شده اند، مورد هتک قرار داده و زحمات طاقت فرسای آنها را به لفظ «عالم قشری» یا «اهل ظاهر» و یا «اهل قیل و قال» و نظائر آن، سبک می شمارند و با آنکه خودشان (به شهادت گفته ها و نوشته هایشان) هنوز مراحل اولیه امور را طی

راه وصول به اسرار ناگفتنی (121)

ص:121

نکرده اند خود را اهل لبّ و مغز و معنی و ذوق و حال قلمداد می کنند گاهی از این مرتبه هم، پا را بالاتر گذارده و خود را مربّی «ارواح قویه» قلمداد کرده اند و علمای بزرگ را معلم «عقول ضعیفه» می پندارند.

عجیب تر اینکه برای کوچک کردن مقام دانش های آموختنی و تحقیقات علمی حدیث معروف «لَیْسِ الْعِلمُ بِکَثْرَةِ التَّعْلیم وَ التَّعَلُّمِ بَلْ نورٌ یَقْذِفُهُ اللّهُ فی قَلْبِ مَنْ یَشاء» را دستاویز قرار داده و می گویند این خواندن ها و نوشتن ها انسان را به جایی که باید، نمی رساند... .

و به قول آن شاعر:

آن را که پیر دیر به ماهی کند تمام درسی هزار سال ارسطو نمی کند!

ولی در اینجا دو نکته اساسی وجود دارد :

1 به فرض اینکه مراد از آن حدیث این باشد که انسان باید برای رسیدن

(122) صوفی گری

ص:122

به حقیقت علم دست از تعلیم و تعلم کشیده و در گوشه خانقاه مشغول ذکر و ورد شود، تا اینکه از عالم غیب علم به صورت مرغی به قلب او پرواز کند، ولی آیا می توان با این حدیث دست از آن همه آیات و اخبار که درباره اهمیّت تعلیم و تعلّم وارد شده و آن را راه نجات و رسیدن به سعادت قرار داده است، بکشیم؟ اگر تعلیم و تعلم طریق کشف حقایق نیست، پس چرا این قدر درباره مذاکره علم و بحث و غور در مسائل علمی و حضور در مجلس عالم و ثبت و ضبط علوم و انتشار آن در میان مردم، تأکید شده است؟

مگر مکرر نشنیده اید که پیشوای بزرگ مذهب جعفری امام صادق علیه السلام مجلس درسی عظیمی داشت و عدد مجموع شاگردان آن حضرت به چهار هزار نفر می رسید، اگر تعلیم و تعلّم راه وصول به حقایق نبود، چرا حضرت این روش را تغیر نداده و مانند مراشد و خانقاه نشین ها با آن شاگردان معامله نمی کرد؟!

راه وصول به اسرار ناگفتنی (123)

ص:123

آن بزرگوار در آن مجلس تنها بیان احکام نمی نمود بلکه هرگونه مسائل دینی و علمی و استدلالی و غیراستدلالی در آن مجلس مورد بحث واقع می شد، کسانی که با اخبار سروکار دارند به خوبی این سخن را تصدیق می کنند .

2 اگر تعلیم و تعلّم، نور دانش را در دل روشن نمی کند چرا آنهائی که سال ها بر صورت بر خاک خانقاه گذارده اند در مسائل علمی و آن چه مربوط به توحید و معاد و تفسیر قرآن مجید و فهم اخبار اهلبیت است، این قدر عاجزند؟ این ها که علوم اصطلاحی و یونانی نیست که بگویند به آن ها کار ندارند، چرا سخنان شیخ صفی الدین یا حسین بن منصور حلاج با سخنان علامه حلی و علامه مجلسی و سید مرتضی و شیخ انصاری قابل مقایسه نیست؟ اینک کتابهای آنها... بردارید و مطالعه کنید و قضاوت نمائید و اگر اتفاقا در میان متصوفه کسانی پیدا شوند که اطلاعات دینی و علمی داشته باشند مانند «غزالی»

ص:124

آنهم از برکت همین تحصیلات رسمی است!

(124) صوفی گری

در مبحث عقل و عشق مدلل خواهد شد که اشخاص دانشمند و تحصیل کرده وقتی می توانند به نتایج دانش برسند و از منافع علم و روحانیت آن برخوردار شوند و دل های آنها به نور علم روشن گردد، که دانایی را با تقوی و تهذیب اخلاق توأم نمایند و گویا مراد از آن حدیث شریف هم همین باشد که نباید تنها به تعلیم و تعلم اکتفا کرده، بلکه علاوه بر تعلیم و تعلم باید به تقوی و تهذیب اخلاق هم پرداخت تانورانیت و فیوضات و برکات دیگری ازناحیه خداوندبرآنها افاضه شود.

من وقتی به سخنان صوفیه درباره علوم سرّی و مطالب ناگفتنی! برخورد می کنم به یاد کیمیا سازان قدیم می افتم.

کار نداریم که کیمیاسازی (به دست آوردن چیزی که اگر به مس بزنند طلا می شود) اساسا موهوم یا حقیقت دارد و اگر هم حقیقت داشته باشد به وسایل

راه وصول به اسرار ناگفتنی (125)

ص:125

امروزی می توان به آن رسید و یا در زمان های سابق هم امکان داشته است، ولی این مقدار می دانیم که در زمان های گذشته یک عده شیّاد و کلاه بردار به نام ساختن کیمیا و لیمیا و سیمیا و ریمیا! سرمایه داران ساده لوح و طماع را فریب داده و به امید ساختن این فلز سرخ رنگ پرقیمت و رسیدن به ثروت های هنگفت بدون زحمت و مشقت، سرمایه های آنها را از دستشان بیرون می کشیدند! به این طریق که کوره و دود و فوتی راه انداخته و اموال آن بیچاره ها را آنچه که می توانستند می بردند و بقیّه را در میان کوره گذارده و آتش می زدند و بالاخره قسمت زیادی از عمر آن ها را در پای کوره تلف کرده، با دستی تهی و تنی فرسوده بازمی گردانیدند.

البته مردمان بیدار و فهمیده هرگز هوس ساختن کیمیا نمی کردند و فریب آنها را نمی خوردند و راه راست تحصیل ثروت و کیمیای حقیقی را کار و صنعت

ص:126

و کسب و تجارت می دانستند، رها نمی کردند، خصوصا اینکه می دیدند آن کسانی که در پی این کارها رفتند جز پشیمانی و ناکامی بهره ای برنداشتند.

(126) صوفی گری

از این پیش آمدها باید عبرت گرفت و به این وعده ها نباید دل خوش کرده و بدون منطق و دلیل خود را به این و آن سپرد و به فرض اینکه هیچ مدرکی راجع به فساد عقاید و افعال این گونه اشخاص در دست نباشد، نباید به امید رسیدن به مقامات و درجات چنین و چنانی (که جز به رفتن و رسیدن راه اثبات دیگری ندارد!...) اکتفا کرده و عنان عقاید و افکار خود را به خیال اسرار مکنونه مکمونه! به دست هر مدّعی سپرد.

شک نیست که هیچ عقل و دانشی قضاوت نمی کند که مرد عاقل و دانا دست از راه راست روشن که همه کس به نجات سالک آن معترفند برداشته

ص:127

و در راه های تاریک پرپیچ و خمی، به راهنمایی یک عده مردمان متهم، قدم بگذارد، گو اینکه از اسرار پشت پرده هیچ خبری نداشته باشد.

راه وصول به اسرار ناگفتنی (127)

قرآن می گوید:چه راهی برای رسیدن به معارف الهیّه ونورانیت علم و عرفان بهتر از تحصیل علوم در پرتو هدایت معصومین همراه و همگام با تهذیب نفس و ترک هوی و هوس وجوددارد؟ چرا این چراغ روشن را رهاکرده درتاریکی هابه دنبال این مدعیان گام بگذاریم.

وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِه عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً ؛ از آنچه نمی دانی پیروی مکن، چه آنکه گوش و چشم و دل ها همگی مسئولند.(1)

1. 36 / اسراء.

(128) صوفی گری

ص:128


1- . 36 / اسراء.

مبارزه با علوم و دانش ها!

بسیاری از سران صوفیه علنا با دانش های آموختنی و کتاب و دفتر به مخالفت برخاسته، بلکه مبارزه و دشمنی می کردند و رسما از آنچه مربوط به علوم آموختنی و استدلالی بود ابراز تنفر و بیزاری می نمودند.

ممکن است بعضی این سخن را باور نکنند که کسی با علم و دانش این گونه مخالفت نشان دهد.

چند نمونه از این مبارزه و دشمنی را از کتاب «تاریخ تصوف، صفحه 508» تألیف دکتر قاسم غنی در اینجا می آوریم.

1 جنید بغدادی که یکی از سران بزرگ صوفیه و شاگرد شیخ «سری» بوده است معتقد بود که: «خواندن و نوشتن سبب پراکندگی اندیشه صوفی

مبارزه با علوم و دانش ها (129)

است»! نگارنده گوید: خوب بود می فرمودند سبب اطلاع و بیداری او و

ص:129

کناره گیری ازرویه تصوف است.

خوب فکر کنید ما و تمام دنیا هرچه داریم از برکت همین خواندن و نوشتن است، با این حال جای تعجب نیست که دسته ای این دو را سبب پراکندگی حواس بدانند؟ دیگران به فکر تعلیمات اجباری افتاده اند اما در اینجا بعضی قول جنید بغدادی خرافی را به رخ ما می کشند هیچ فکر نمی کنند که اگر مردم به این دستور عمل کنند، جامعه به عصر جاهلیت بازمی گردد.

2 شیخ عطار در شرح حال بشر حافی نوشته: «نقل است که هفت صندوق از کتب حدیث داشت همه را در زیر خاک دفن کرد و روایت نکرد...». (1)

1. تذکرة الاولیاء جلد 1، صفحه 108.

(130) صوفی گری

ص:130


1- تذکرة الاولیاء جلد 1، صفحه 108.

3 شبلی می گفت: «کسی را سراغ دارم که وارد صوفیه نشد مگر اینکه جمیع دارایی خود را انفاق کرد و هفتاد صندوق کتاب (آری 70 صندوق کتاب!) را که خود نوشته و حفظ کرده و به چندین روایت درست کرده بود در این رودخانه دجله که می بینید، غرق کرد»! مقصود شبلی از این آدم خود او بود! (1)

4 احمدبن ابی الحواری که از بزرگان صوفیه است، کتب خود را به دریا ریخت و گفت: نِعْمَ الدَّلیلِ اَنْتَ ؛ وَ الاِْشْتِغالُ بِالدَّلیلِ بَعْدَ الْوُصولِ مَحالٌ». این کار و این سخن اگرچه در کتاب تاریخ تصوف به احمدبن ابی الحواری نسبت داده شده ولی بعضی دیگر نظیر آن را از ابوسعید نقل کرده اند که کتابهایش را به دست

ص:131


1- تاریخ تصوف، دکتر غنی، صفحه 514.

خود در زیر خاک کرد و گفت نِعْمَ الدَّلیل الخ. (1)

1. تاریخ تصوف، دکتر غنی، صفحه 514.

مبارزه با علوم و دانش ها (131)

از ابوسعید نقل شده که گفت: رَأسُ هذا الاَْمْرِ کَبْسُ الْمَحابِرِ وَ خَرْقُ الدَّفاتِرِ وَ نِسْیانُ الْعُلومِ(2) یعنی: آغاز این کار پنهان کردن دوات و مرکب و پاره کردن دفترها و فراموشی علوم است!!...

من نمی دانم این افراد تا چه اندازه از تعلیمات اسلام و دستورات پیشوایان این آیین مقدس دورافتاده بودند، کردار و رفتار آنها درست مانند کسانی است که

1. سهل بن عبداللّه تستری گفته: «هردل که با علم سخت گردد از همه دل ها سخت تر گردد و علامت آن دل که با علم سخت گردد آن بود که دل وی به تدبیرها و حیلت ها بسته شود و تدبیر خویش به خداوند تسلیم نتواند کرد» (تذکرة الاولیاء جلد 1، صفحه 260) .

2. اسرارالتوحید صفحه 33 32 چاپ تهران .

(132) صوفی گری

ص:132


1- سهل بن عبداللّه تستری گفته: «هردل که با علم سخت گردد از همه دل ها سخت تر گردد و علامت آن دل که با علم سخت گردد آن بود که دل وی به تدبیرها و حیلت ها بسته شود و تدبیر خویش به خداوند تسلیم نتواند کرد» (تذکرة الاولیاء جلد 1، صفحه 260) .
2- اسرارالتوحید صفحه 33 32 چاپ تهران .

اصلاً در محیط دینی اسلام پرورش نیافته و از سرچشمه قرآن قطره ای ننوشیده اند، آنها سعی می کردند که دفترها را پاره کرده و صندوق های کتاب را در آب غرق سازند یا در دل خاک جای دهند و احادیث پیغمبر خدا را اطعمه ماهیان دریا یا موریانه های زمین کنند ؛ ولی بر عکس، پیشوایان اسلام تأکیدات زیادی درباره حفظ کتب و نگهداری آثار پیشوایان بزرگ یعنی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیه السلام کرده اند به عنوان نمونه و شاهد:

1 مرحوم مجلسی در کتاب بحار از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «مَنْ حَفِظَ عَلی اُمَّتی اَرْبَعینَ حَدیثا یَنْتَفِعونَ بِها فی اَمْرِ دینِهِم بَعَثَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیمَة فَقیها عالِما: کسی که برای امت من چهل حدیث حفظ کند و به ایشان برساند تا از آن در امور دینی استفاده کنند، خداوند در روز قیامت او را دانشمند و عالم برمی انگیزد». البته منظور از حفظ، همان گونه که بزرگان تصریح کرده اند

مبارزه با علوم و دانش ها (133)

ص:133

نگاهداری است بهرطور که باشد، خواه از برکنند و خواه بنویسد و خواه به دیگران بگویند تا یادداشت کنند، این روایت یکی از روایت های مشهور در بین عامه و خاصه است و علمای سنی و شیعه مضمون آن را در کتاب های خود نقل کرده اند. بلکه بعضی گفته اند که این حدیث به حد تواتر رسیده است.

بر اثر همین حدیث و نظایر آن بود که دانشمندان اسلام همیشه اهمیت فراوانی به حفظ و نگاهداری احادیث، از خود نشان می دادند و کتاب های زیادی در این موضوع تألیف کردند، دسته ای برای اینکه کاملاً برطبق مضمون این روایت عمل کرده باشند به نوشتن اربعین (چهل حدیث) مبادرت کردند که تا امروز نیز ادامه دارد ما هم اگر چه لیاقت این مقام ارجمند را نداریم ولی خیلی خوشوقتیم که خداوند توانا توفیق داد این افتخار را به وسیله نقل چهل حدیث در طی بحث های همین کتاب کوچک درک نماییم.

(134) صوفی گری

ص:134

شما را به خدا، این دستور کجا و هفتاد صندوق کتاب حدیث و غیره را در آب دریا غرق ساختن کجا؟ چه بسا اگر آن کتاب ها را نابود نساخته بودند و به دست ما می رسید امروز بسیاری از مشکلات دینی و دنیوی خود را به وسیله آن حل می کردیم، ولی بسوزد خانه نادانی و جهل!

2 مرحوم علامه مجلسی در بحار از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: زَکوةُ الْیَدِ الْبَذْلِ وَ الْعَطاءِ وَ السَّخاءِ بِما اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْکَ بِه وَ تَحْریکَها بِکُتُبِه الْعُلومِ وَ مَنافِعِ یَنْتَفِعُ بِهَا الْمُسْلِمونَ: زکوة دست جود و بخشش و سخاوت است به آنچه خدا به تو ارزانی داشته و همچنین حرکت دادن آن به نوشتن علوم و دانش ها و منافعی که به وسیله آن به مسلمانان می رسد».

3 مرحوم شیخ حر عاملی در جلد سوم وسائل از امام صادق علیه السلام نقل می کند که به یارانش فرمود: «اِحْتَفِظوا بِکُتُبِکُمْ فَاِنَّکُمْ سَوْفَ تَحتاجُونَ اِلَیْها: کتابهای

مبارزه با علوم و دانش ها (135)

ص:135

خود را نگاهدارید چه آنکه به همین زودی ها به آنها محتاج می شوید».(1)

4 باز در همان کتاب روایت دیگری از آن حضرت نقل می کند که به مفضل بن عمر فرمود: «اُکْتُبْ وَ بَثَّ عِلْمَکَ فی اِخْوانِکَ فَاِنْ مِتَّ فَوَرِثَ کُتُبِکَ بَنیکَ فَاِنَّهُ یَأتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ هَرَجٌ ما یَأنِسونَ فیها اِلاّ بِکُتُبِهِم: بنویس و دانش خود را در میان برادرانت منتشر ساز و اگر مرگ ترا در رسید آنها را برای پسرانت به ارث گذار. چون زمان سختی در پیش است که تنها انس مردم در آن زمان به کتابهایشان خواهد بود». (2)

این حدیث معجزآسا و نظایر آن اهمیت حفظ احادیث و آثار ائمه هدی علیه السلام را

1. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 152 اصول کافی جلد 1، صفحه 73، حدیث 10.

2. بحارالانوار، جلد2، صفحه 150 اصول کافی جلد 1، باب روایة الکتب والحدیث، حدیث 11.

(136) صوفی گری

ص:136


1- بحارالانوار، جلد 2، صفحه 152 اصول کافی جلد 1، صفحه 73، حدیث 10.
2- بحارالانوار، جلد2، صفحه 150 اصول کافی جلد 1، باب روایة الکتب والحدیث، حدیث 11.

به خوبی روشن می سازد و دستور می دهد به هر قیمتی که باشد آن ها را نگهداری کرده و به نسل های آینده مسلمانان برساند.

سلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت راه از کجاست تا به کجا؟

در پرتو این دستورات مقدس ما مسلمانان همیشه افتخار طرفداری از علم و دانش و نشر آن را داشته ایم.

5 شیخ فرید الدین عطار در شرح حال یوسف بن حسین رازی می نویسد: وقتی ذوالنون مصری (مرشد او) به او دستور داد که از مصر خارج شده و به شهر خود بازگشت کند، یوسف دستوری خواست ذوالنون گفت: هرچه خوانده ای فراموش کن و هرچه نوشته ای بشوی تا حجاب برخیزد(1)

1. تذکرة الاولیاء جلد 1، صفحه 318 .

مبارزه با علوم و دانش ها (137)

ص:137


1- تذکرة الاولیاء جلد 1، صفحه 318 .

نگارنده گوید: چقدر مختصر و مفید برای فاتحه خواندن به همه چیز!

قرآن را هم به گوشه ای گذارد

6 از ابوسعید ابوالخیر نقل می کنند که گفت: چون «حالت»! به ما روی داد دیگر از کتب و دفاتر خود راحت نمی یافتیم، از خدا خواستم که مرا آسایش خاطری دهد، خداوند به من تفضل کرد کتابها را از خود دور ساختم! و به تلاوت قرآن مشغول شدم، از فاتحة الکتاب شروع کرده می خواندم تا در سوره انعام به این آیه رسیدم قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ (1) اینجا کتاب از دست بنهادم هرچند کوشیدیم تا یک آیه دیگر پیش رویم راه نیافتیم آن (یعنی قرآن را) هم به گوشه ای گذاردیم! (1)

1. 91 / انعام .

(138) صوفی گری

ص:138


1- اسرار التوحید، صفحه 33 چاپ تهران .

اگر بخواهیم درباره قرآن و اهمیّت تلاوت و تدبر در آن سخن بگوییم شاید از اصل مقصد دور شویم، ولی برای اینکه بدانید مسلمانان هرچه دارند از قرآن است و بهترین راه برای تحصیل روحانیت قلب و صفای دل و بودن به یاد خدا، تلاوت و تدبر در آیات قرآن است این چند روایت کافی است:

1 مرحوم صدوق در کتاب امالی از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله در حدیث مفصلی نقل می کند که فرمود: «مَنْ قَرَأَ عَشَرَ آیاتٍ فی لَیْلَةٍ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغافِلین...: کسی که ده آیه از قرآن مجید را در شب بخواند نام او در زمره غافلین ثبت نخواهد شد». (1)

2 مرحوم صدوق در امالی از آن حضرت نقل می کند که فرمود: «نَوِّرُوا

1. اسرار التوحید، صفحه 33 چاپ تهران .

2. امالی صدوق، صفحه 36 بحارالانوار جلد 92، صفحه 197 196.

قرآن را هم به گوشه ای گذارد (139)

ص:139


1- امالی صدوق، صفحه 36 بحارالانوار جلد 92، صفحه 197 196.

بُیُوتَکُمْ بِتِلاوَةِ الْقُرْآنِ: خانه های خود را با خواندن قرآن نورانی کنید». (1)

3 در نهج البلاغه خطبه های متعددی از حضرت مولی الموحدین علی علیه السلام نقل شده که ما به نقل یک جمله از آن اکتفا می کنیم: «فیه رَبیعُ الْقُلُوبِ وَ یَنابیعُ الْعِلْمِ وَ ما لِلْقَلْبِ جَلاءٌ غَیْرَهُ: در قرآن است بهار و خرمی دل و سرچشمه های علم و دانش و از برای قلب صیقل و صفایی غیر از آن نیست».

از این کلام شریف به خوبی آشکار می شود که یگانه راه برای تقویت روح و

1. اصول کافی، جلد 2، صفحه 610، بابُ الْبُیوتِ الَّتی یَقْرأُ فیهَا الْقُرآنِ جلد 1 بحار جلد 92، صفحه 200 .

(140) صوفی گری

تحصیل معنویت و نجات یافتن از وسوسه های شیطان، تفکر و تدبر در پیرامون آیات قرآن مجید است، بنابراین آن راه های تاریک و پرسنگلاخی که جمعیت

ص:140


1- اصول کافی، جلد 2، صفحه 610، بابُ الْبُیوتِ الَّتی یَقْرأُ فیهَا الْقُرآنِ جلد 1 بحار جلد 92، صفحه 200 .

متصوفه برای خود انتخاب کرده اند، جز ناکامی اثری نخواهد داشت، این سخن را با روایت پرمعنایی پایان می دهیم.

کشف و شهود و رؤیا

کشف و شهود و رؤیا

از جمله دعاوی صوفیه که یکی از ارکان اصلی مسلک آنها را تشکیل می دهد مسأله کشف و شهود و رؤیا است.

«صوفیه» معتقدند که سالک در اثر ریاضات شاقّه، ممکن است به جایی برسد که درهای عالم غیبی بر روی او گشوده شده و حقایق اشیای عالم ماوراء طبیعت را در پیش چشمان خود معاینةً ببیند بلکه به گفته شیخ صفی الدین اردبیلی جمال خدا را با دیده خدا داد بنگرد! (صفوة الصفا)

پاره ای از آنها به اندازه ای در این موضوع بلندپروازی کرده اند که هر شخصی از شنیدن عبارات آنها در تعجب عمیقی فرو می رود و با خود می گوید:

کشف شهود و رؤیا (141)

ص:141

آیا این بشر است که این همه دعاوی در سر دارد؟

بعضی دیگر مانند محی الدین عربی و بایزید بسطامی، قدم را فراتر نهاده و دعوی «معراج» معنوی یا نظیر آن را کرده اند!

این گونه دعاوی اگرچه در آغاز کار خیلی دلفریب و جالب توجه است و ممکن است موجب تحریک احساسات تشنگان حقیقت گردد، به طوری که آن بیچارگان را به امید آب در پی سراب بدواند (حَتّی اِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئا)(1) ولی به همان اندازه که دلفریب است عواقبی وخیم و خطرناک در پی دارد که خوانندگان محترم به پاره ای ازآنها در طی این کتاب آشنا خواهند شد.

آنها می گویند در بدو امر ممکن است سالک در عالم خواب به حقایقی واقف

1. 39 / نور.

(142) صوفی گری

ص:142


1- 39 / نور.

شده و کم کم در اثر ترقی روحی این حالت در بیداری هم اتفاق بیفتد.

موضوع کشف و رؤیا از نظر اینکه سند و مدرک بسیاری از عقاید و اعمال صوفیه است و غالب اذکار اختراعی و مرشد سازی ها و... به آن منتهی می شود، باید مورد دقت و توجه فراوان قرار گیرد تا معلوم شود که شالوده کارشان بر چه پایه سستی است و انصافا اگر این دو موضوع (کشف و رؤیا) از دست آنها گرفته شود، دستشان خالی شده و دستگاه کرامات آنها همه به هم خواهد خورد.

این نکته را هم ناگفته نگذاریم که دعوی کشف و شهود، اختصاص به جمعیت صوفیه ندارد بلکه بسیاری از فلاسفه هم در این قسمت با آنها شریک هستند، منتهی آنها در عین این که به کشف عقیده دارند برای براهین عقلیه نیز ارزش فراوانی قائلند.

به هر حال چون این موضوع جدا مربوط به روح و روان است، باید از نظر

کشف شهود و رؤیا (143)

ص:143

روان شناسی موردبررسی دقیق قرارگیرد،لذا قبل ازشروع دراصل مطلب ناگزیریم چند قانون مربوط به این موضوع را پیگیری کنیم.

1 خواب مغناطیسی با چه وسایلی تولید می شود؟

یکی از دانشمندان این علم در کتابی که در موضوع «خواب مغناطیسی» یا «هیپنوتیسم» نگاشته است، چنین اظهار می دارد: خواب مغناطیسی تنها آن مرتبه قویه ای که به توسط «عامل» (خواب کننده) در «سوژه» (خواب رونده) پیدا می شود نیست، بلکه تمام اموری که باعث بیرون رفتن روح از حالت تعادل طبیعی می شود، یک مرتبه (ولو ضعیف باشد) از خواب مغناطیسی را تولید می کند یعنی تمام اسبابی که موجد سرور و یا باعث حزن و اندوه است و همچنین آهنگ های مختلف موسیقی و شنیدن نغمه ها و صداهای فرح انگیز یا غم انگیز هرکدام به نوبه خود یک مرتبه از خواب مغناطیسی را در انسان تولید می کند و در اثر آنها

(144) صوفی گری

ص:144

یک حالت تخدیر مخصوص که در حقیقت یک مرتبه ضعیف از خواب است، در مغز حاصل می گردد. (دقت کنید)

همه اموری که اسباب خستگی و ملالت خاطر می شود، مانند تکرار زیاد یک عمل و مکرر شنیدن یک صدای غیرموسیقی، مانند ضربات متوالی یک چوب بر روی میز، همه دارای این اثر می باشد و هریک تأثیر به سزایی در ایجاد یک درجه ضعیف از خواب مغناطیسی دارند.

زنگ هایی که در گردن حیوانات می بندند و موزیک هایی که در هنگام نبرد می نوازند، همه دارای این خاصیت هستند و در نتیجه آن، حیوان یا انسان در حالت تخدیر فکری مخصوصی فرورفته و به این جهت زحمت و رنج نمی برد و یا باربرداری و راه پیمایی را کمتر احساس می کند.

مادرها برای خواب کردن بچه ها (بر اثر تجربیاتی که دارند) از این

کشف شهود و رؤیا (145)

ص:145

قانون استفاده کرده و به وسیله گفتن (لالایی) و «ضربات آهسته متوالی در پشت بچه» او را خواب می کنند.

استادان فن هیپنوتیسم به وسایل مختلفی، از این راه برای خواب کردن افراد استفاده می کنند و ساده ترین اقسام آن این است که چوبی را به طور متوالی بر روی میزی می زنند که در اصطلاح آن را «مذکِّر سمعی» می نامند و معتقدند در آن محیط هایی که آهنگ های غم انگیز یا فرح زا نواخته می شود، عمل خواب هیپنوتیکی آسان تر انجام می گیرد.

بر اثر همین موضوع است که دانشمندان روان شناس عقیده دارند اگر انسان بخواهد مطلبی را مورد قبول کسی قرار بدهد بهتر این است که آن را در هنگام غم و یا فرح شدید به او پیشنهاد کند، زیرا در این موقع روح حالت تعادل خود را از دست داده و زودتر مطالب را می پذیرد.

(146) صوفی گری

ص:146

از این سخنان چنین نتیجه می گیریم که گفتن اذکاری از قبیل لااله الا الله و یا هو و ذکرهای چهار ضرب و «آورد و برد!» به طور متوالی و پی در پی و خسته کننده، خصوصا اگر با آهنگ و وزن مخصوصی توأم باشد، آن گونه که در مجالس صوفیان معمول است و همچنین استماع اشعار مثنوی و غیر آن، با آن الحان مخصوص و از حنجره خوش آوازها، تأثیر فراوانی دربرهم زدن حالت تعادل روحی داشته و هرکدام به نوبه خود تأثیر به سزایی در تخدیر مغز خواهند داشت، البته اگر مضمون آن اشعار نیز یک سلسله مطالب ذوقی و عرفانی و ادبی باشد تأثیر آن زیادتر خواهد بود، به طوری که ممکن است انسان از شنیدن آنها عرش هایی را سیر کند!

کشف شهود و رؤیا (147)

ص:147

2 اثر تلقین از نظر روان شناسی

بنا به گفته همان دانشمند روانشناس مصری، عقیده و تلقین هم در مبحث «خواب مغناطیسی» رل مهمی را بازی می کند، از این جهت استادان این فن برای خواب کردن اشخاص، به این موضوع نیز متوسل می شوند و با کلماتی از قبیل «الان نزدیک است به خواب روی!» و «خودت را آرام بدار که خوابت نزدیک شد!» و «پلک های چشمانت سنگین شده نزدیک است روی هم بیفتد» و نظایر این ها، طرف راتلقین کرده و نتایج مثبتی ازآن می گیرند!

راه دور نرویم! بسیاری از افراد این موضوع را در زندگی خود تجربه کرده اند که ممکن است عقاید اشخاص را در اثر تلقین زیاد و پی در پی تا حد زیادی تغییر داد، یا به کلی وارونه کرد. مثلاً: اشخاصی که از خوردن بعضی طعام ها متنفر و منزجرند، ممکن است در اثر تلقین طوری شوند که نه تنها از آن متنفر نشوند

(148) صوفی گری

ص:148

بلکه به خوردن آن راغب و مایل گردند و برعکس می توان طعام هایی را که مورد علاقه کسی است، با تبلیغات و تلقینات مخالف، مورد تنفر و انزجار او قرار داد.

مطالبی که می خواهند آنها را تلقین کنند اگر در لباس ادبی و شعر بیرون آورند، تأثیر آن زیادتر می شود و پاره ای از اوقات آثار حیرت انگیزی نشان خواهد داد.

حکایات بسیاری در حالات شعرا و در تواریخ نقل شده که اثر مثبت تلقین و عقیده را بر روی افکار و احساسات روشن می کند اگر وقت و کتاب اجازه می داد قسمتی از آن را در اینجا نقل می کردیم و بسیاری از مردم نمونه هایی از آن را شنیده اید.

البته همان تأثیری که تلقین های دیگران در انسان دارد، در تلقینات خود او

کشف شهود و رؤیا (149)

ص:149

هم نسبت به خودش موجود است، مثلاً: کسانی که دارای ضعف اراده و حالت تردید و یا کم رویی غیرمتعارف می باشند، می توانند در اثر تلقین خودشان آن را تغییر داده و یا لااقل تفاوتی در آن ایجاد کنند.

مبحث الهام و تلقین همچنان که از نظر روان شناسی موردتوجه فراوان است، از نظر علم اخلاق نیز شایان توجه می باشد و بزرگان این علم توانسته اند استفاده های زیادی از این راه در قسمت های مختلف تعلیم اخلاق و تربیت نفوس بکنند.

3 تجسم اوهام!

موضوع دیگری که از همه این ها مهم تر است این است که: ممکن است در اثر اشتغال فراوان فکر به یک موضوع و تکرار آن در مغز، کم کم صورت خارجی به خود بگیرد، به این معنی که در برابر دیدگان فکرکننده مجسم شود.

(150) صوفی گری

ص:150

این موضوع گاهی در عالم خواب به صورت «رؤیا» و زمانی در حالت بیداری اتفاق می افتد و در صاحبان ارواح ضعیفه بیشتر می شود، شاید بیشتر افراد این موضوع را تجربه کرده اند که مطالبی را که در روز موردتوجه و تفکر زیاد قرار می دهند، در هنگام شب آن را به صورت خواب «رؤیا» می بینند.

بعضی از مردم می گویند: جن های سم دار! را در حمام های خلوت در موقع سحر و یا هنگام شب دیده اند.

ما شکی در وجود جن و اینکه یکی از مخلوقات الهی است نداریم ولو اینکه از نظر ما پنهان باشد، زیرا در قرآن مجید مکرر تصریح به وجود آن شده، ولی آیا او همان است که مردم به صورت انسان یا حیوان سم داری در حمام خلوت دیده اند؟! بعضی هم شاید غول های خیالی را در بیابان های دور دست و یا در قبرستان ها در هنگام شب دیده باشند، ولی این امور جز مجسم شدن وهم و خیال

کشف شهود و رؤیا (151)

ص:151

چیز دیگری نیست. صوفیه و اعتقاد به خواب و نقل رؤیاهای شگفت انگیز.

اعتقاد به خواب و نقل رؤیاهای شگفت انگیز از غرایب کار صوفیان است و همین سبب مزید اعتبار و نفوذ آنان در میان ساده لوحان می شد. بعضی از آنها مدعی بودند که در خواب چنین و چنان دیده اند و پس از بیداری آثاری از آن واقعه را به عیان مشاهده کرده اند چنانکه «ابوبکر کتانی» در خواب چنان می دیده است که همراه علی بن ابیطالب علیه السلام به کوه ابوقبیس رفته است و وقتی از خواب بیدار شده است خود را بر بالای کوه دیده است!(1) ابوبکر کتانی که به او لقب «چراغ حرم» داده بودند، از بس که پیامبر را در خواب می دید و در خواب از او سؤال می کرد و جواب می شنید او را شاگرد مصطفی صلی الله علیه و آله می خواندند!(2)

1. ارزش میراث صوفیه، صفحه 153.

2. طبقات الصوفیه، مقدمه 82.

(152) صوفی گری

ص:152


1- ارزش میراث صوفیه، صفحه 153.
2- طبقات الصوفیه، مقدمه 82.

موضوع تجسم اوهام یکی از پدیده های موردبحث در علم روان شناسی است و بسیاری از مردم مکرر آن را در مدت زندگی خود تجربه کرده اند.

حالات مزاجی انسان هم تأثیر فراوانی در این قسمت دارد ؛ یعنی بر اثر انحراف مزاج از حالت تعادل طبیعی به واسطه ریاضت های شاقه یا بیماری ها و یا پیش آمدهای ناگوار و نظایر آن موضوع تجسم خیال، تقویت پیدا کرده و اوهام به طور آسان تری صورت خارجی به خود می گیرند.

مخصوصا حالات مزاجی، رابطه مستقیمی با وضعیت خواب و رؤیا دارد، به حدی که اطبای قدیم و فلاسفه طبیعی، مشاهده برف و امثال آن را در خواب دلیل بر کم شدن حرارت غریزی و غلبه سردی بر مزاج و دیدن باران را دلیل بر زیادی رطوبت و غلبه آن بر مزاج می گرفتند، همچنین دیدن آتش و شعله های قوی و

کشف شهود و رؤیا (153)

حمام های گرم را شاهد بر استیلای حرارت بر مزاج و بالا رفتن آن از درجه

ص:153

طبیعی دانسته اند.

بر اثر همین موضوع، اطبای قدیم برای تشخیص بیماری ها از وضعیت خواب های بیمار نیز استفاده می کرده اند.

حال با توجه به این چند قانون روانشناسی، به سراغ مسأله «کشف و شهود و رؤیا» که سرمایه عمده جمعیت صوفیه و اتباع ایشان است می رویم.

از یک مرید نوچه تازه کار تا یک مرشد و پیر کهنه کار، همه را باید مورد بررسی دقیق قرار داد و وضعیت کشف و رؤیای آنها را معلوم کرد: مرید ساده ذهن در آغازکار، در اثر تبلیغات عده ای، معتقد می شود که باید به وسیله خواب و رؤیا، مرشد و راهنمای حقیقی را پیدا کرد روز به روز این موضوع در فکر او قوت پیدا می کند و همیشه منتظر است که در عالم خواب، جمال آن مرشد را زیارت کند! البته چنین کسی غالبا اشخاصی را در نظر خودش برای این منصب کاندید

(154) صوفی گری

ص:154

کرده است و اگر هم تعیین نکرده باشد، حدود مشخصات او را از جهاتی در نظر می گیرد و اگر اهل ریاضت هم شده باشد در اثر انحراف مزاج از تعادل طبیعی، قدرت تخیل او زیادتر می گردد، تلقین های این و آن نیز در او اثر می گذارد.

ناگهان یک شب در عالم خواب، به واسطه همین افکار و ریاضات، اشکالی در حدود مقصود او در برابرش خودنمایی می کند، او هم فورا به آن چسبیده و اگر بر مقصدش هم کاملاً تطبیق نکند، با مقداری توجیه و تفسیر آن را ترمیم کرده و بدین وسیله، شالوده ارادت او ریخته می شود!

گاهی ممکن است نظیراین قضیه درعالم بیداری نیزاتفاق بیفتد؛زیراچشم و گوش این سالک بیچاره دائما متوجه عالم غیب است و همواره منتظر است که دری از آن عالم بر روی او گشوده شود و یاسروشی به گوش او برسد، ناگاه در اثر فعالیت قوه خیال، صداهایی به گوشش می خورد که بلافاصله توجه او را به خود جلب کرده و

ص:155

تفسیرهایی برای آن می کند!

کشف شهود و رؤیا (155)

اما کسانی که وارد مرحله ثانوی، یعنی مرحله ذکر و ریاضت شده اند (در صورتی که اهل خدعه نبوده و واقعا به کار خود عقیده مند باشند) هنگامی که وارد صحنه خانقاه می شوند، افکار گوناگونی در برابر مغز او رژه می روند.

مجلس شروع می شود، خواندن اشعار مثنوی یا غیر آن با آن آهنگ های مخصوص آغاز می گردد و در اثر شنیدن مطالب ذوقی و نشاط آور که با آن آهنگ ها سروده می شود، فکر او تخدیر شده و روح، حالت تعادل طبیعی خود را از دست می دهد، یعنی همان مرحله ضعیف خواب مغناطیسی که سابقا اشاره کردیم، عارض می شود.

در اثر تلقینات قبلی و گفتگوهایی که در آن مجلس می شود، این حالت تأیید شده و سالک یک حالت انبساط و فرح که با رخوت و سستی اعصاب توأم است در

(156) صوفی گری

ص:156

خود حس می کند. گاهی اوقات هم ممکن است در اثر شدت فرح و انبساط مغز، کاملاً تحریک شده و به اصطلاح خودشان حالت «جوش و خروش» و «رقص» دست دهد!... در این هنگام اذکار یا اشعار دسته جمعی شروع می شود و روی آهنگ مخصوصی مرتبا تکرار می گردد و بر اثر آن، انحراف روح از حالت طبیعی بیشتر شده و قوه عاقله کاملاً تخدیر می گردد و میدان را برای فعالیت قوه وهمیّه خالی می کند.

از سوی دیگر کثرت تکرار ذکر یا شعر، یک حالت خستگی توأم باحرارت و جوش و خروش ایجاد کرده و مرتبا نیروی توهّم را تقویت می کند، ریاضت های سابقه هم، کار خود را کرده و زمینه را برای فعالیت قوّه خیال مهیا کرده است و دائما منتظر است تا حادثه ای اتفاق بیفتد و مناظری کشف شود.

تمام این موضوعات دست در دست هم می کند و سالک بیچاره را که در خیال

کشف شهود و رؤیا (157)

ص:157

کشف و مشاهده عوالم غیبی است، در عالم هایی سیر می دهد (در حال خواب یا بیداری) دریاهای نور و کوه طور، سَماوات سَبْع و اَرَضین سَبْع را در برابر چشمان او مجسم می کند، خلاصه هر شکل و صورتی که قوّه وهمیّه به آن تمایل داشته باشد، به آسانی در پیش چشمان سالک خودنمائی می کند، او هم از دیدن این مناظر به شدت فرحناک شده و به گمان اینکه شاهد مطلوب را در آغوش کشیده، نعره می زند و باز این حالت تأیید می شود، سرانجام در یک حالت شبیه به اغما فرو می رود!

این است سرگذشت یک مرشد یا مرید کار کرده در حالت کشف.

در میان مشایخ صوفیه باید ابن عربی را قهرمان خواب های شگفت انگیز دانست زیرا وی در کتاب های خود خواب های عجیب و غریبی ادعا کرده است و

(158) صوفی گری

ص:158

حتی خدا را بارها در خواب دیده است. (1) چنانکه در فتوحات جلد 1، صفحه 318 آورده است: «در سال 599 در مکه خواب دیدم که کعبه از خشت طلا و خشت نقره بنا شده، کامل گشته پایان پذیرفته و در آن نقصی موجود نیست. من به آن و زیبایی آن خیره شده بودم که ناگهان دریافتم که در میان رکن یمانی و رکن شامی که به رکن شامی نزدیک تر بود؟ جای دو خشت، یک خشت زر و یک خشت سیم، از دیوار خالی است در رده بالا یک خشت طلا کم بود و در رده پایین آن یک خشت نقره در آن مشاهده کردم که نقش من در جای آن دو خشت منطبع گشت و من عین آن دو خشت می بودم، به آن صورت دیوار کامل شد، در کعبه چیزی کم

1. فتوحات جلد 2، صفحه 591 ابن عربی حیاته و مذهبه، صفحه 86.

کشف شهود و رؤیا (159)

نماند، درمی یافتم که عین آن دو خشتم و آنها عین ذات من است و در آن شک

ص:159


1- فتوحات جلد 2، صفحه 591 ابن عربی حیاته و مذهبه، صفحه 86.

نداشتم و چون بیدار شدم خداوند متعال را سپاس گفتم و این رؤیا را پیش خود تأویل کردم، که من در میان صنف خود، مانند رسول اللّه در میان انبیاء و شاید این بشارتی باشد به ختم ولایت من! در آن حال آن حدیث نبوی را به یاد آوردم که رسول خدا در آن، نبوت را به دیوار و انبیاء را به خشت هایی همانند کرده که دیوار از آنها ساخته شده و خود را آخرین خشتی دانسته است که دیوار نبوت به واسطه آن به نحو کامل پایان پذیرفته است که دیگر بعد از وی نه رسولی خواهد بود، و نه نبی». این گونه ادعاهای بی اساس جز نتیجه فعالیت قوّه وهمیّه نیست.

البته موضوع کشف و شهود اختصاص به این صورت هایی که شرح دادیم ندارد، بلکه ممکن است، تحت همان قوانین، به انحای مختلف در خلوت و جلوت و خانه و بازار، اتفاق بیفتد.

از آنچه گفته شد چنین نتیجه می گیریم که: این کشفیاتی که صوفیه و اهل

(160) صوفی گری

ص:160

ریاضت ادعا می کند (به فرض این که دروغ نگویند) در بسیاری اوقات ناشی از فعالیت قوّه وهمیه است و آن هم نیز معلول یک سلسله قوانین روانشناسی غیر قابل انکار می باشد، بنابراین می توان آن را تشبیه به سراب هایی کرد که در بیابان در برابر دیدگان مسافرین خودنمائی می کند، با این تفاوت که سراب معلول انعکاس نور خورشید و قوانین انکسار نور و امثال آن است، ولی این کشفیات معلول فعالیت نیروی توهم است اما در این جهت که عاری از حقیقتند، شریکند.

نمونه ای از مکاشفات صوفیه

برای اینکه خوانندگان محترم اطمینان بیشتری به آنچه گفته شد پیدا کنند، به ذکر چندنمونه از مکاشفات که این جمعیت ادعا کرده و در کتابهای خود نوشته اند می پردازیم:

1 در کتاب صَفوةُ الصَّفا که در شرح حالات شیخ صفی الدین اردبیلی به

نمونه ای از مکاشفات صوفیه (161)

ص:161

قلم یکی از مریدان او نوشته شده است، نقل شده که: یکی از مردان کار کرده به شیخ گفت: در عالم خواب دیدم سر آستین شیخ از «عرش» بودی تا «ثَری» (زمین)! شیخ گفت: «فرزند! این را به قدر حوصله تو به تو نشان داده اند»!

شعر:

آستین بر عالم کون و مکان افشانده ایم ماورای این و آن در آستین داریم راز

نگارنده گوید: جایی که سر آستین او به این فراخی باشد، بقیه لباس به همین نسبت معلوم است چقدر خواهد شد؟ و تازه این را هم مرید شیخ به قدر حوصله خوددیده است.

2 در صفحه 331 از همان کتاب می نویسد: جبرئیل گیلانی نقل کرد از برادر خود پیر محمد، گفت: اوّل مرتبه ای که به خدمت شیخ صفی رسیدم (حالت مکاشفه ای بر من دست داد) دیدم پای شیخ به تحت الثری و سرش به علیین و

(162) صوفی گری

ص:162

دوش راست اوبه کنار کوه قاف و دوش چپش هم به کنار کوه قاف است!نعره ای زدم و از خود برفتم، بعد از ساعتی شیخ از من سؤال کرد چرا نعره زدی؟! آن صورت که دیده بودم عرض کردم... .

آیا محملی برای این گونه سخنان جز فعالیت قوه توهّم پیدا می کنید هر قدر هم حسن ظن داشته باشید؟

3 باز در همان کتاب در صفحه 330 نقل می کند: از خواجه محمد «سراوی» که از پیرمحمود، خادم خواجه افضل سراوی شنیدم: وقتی خواجه افضل از اردبیل از خدمت شیخ صفی، قصد «سراو» کرد، شیخ به او گفت: در برابر من سوار شو، خواجه افضل سوار شد و حرکت کردیم. چون به نیم فرسنگی اردبیل رسیدیم نگاه کردم دیدم شیخ بزرگ می شد، بزرگ می شد! به

نمونه ای از مکاشفات صوفیه (163)

ص:163

اندازه ای که تمام ولایت اردبیل از او پر شد! نعره ای زدم و بی خود گردیدم و از اسب درافتادم. خواجه افضل از مشاهده این حالت خوشش نیامد و متحیرانه به من نگاه کرد، من آنچه را دیده بودم بازگفتم. گفت: ای کور بصر، یعنی شیخ به آن اندازه است که در ولایت اردبیل بگنجد؟ آنچه را دیدی به قدر خودت دیدی!

نگارنده گوید: این است معنی تجسم اوهام!

4 محی الدین عربی یکی از سلسله جنبانان این طریقت در کتاب «مسامرةُ الابرار» می نویسد: رجبیون کسانی هستند که دارای یک نوع ریاضت می باشند و از آثار آن این است که در حالت مکاشفه «رافضی ها» (شیعه ها) را به صورت خوک می بینند!

(164) صوفی گری

ص:164

5 شیخ عطار در کتاب تذکرة الاولیاء (صفحه 102) در حالات بایزید بسطامی نقل می کند که گفت: «حق تعالی مرا به جایی رسانید که خلایق را به جملگی در میان دو انگشت خود دیدم»! و باز در همان صفحه نقل می کند که: «مدتی خانه را طواف می کردم، چون به حق رسیدم خانه را دیدم که گرد من طواف می کرد»!

6 در همان کتاب در صفحه 101 می نویسد: بایزید گفت: حق تعالی مرا در دو هزار مقام پیش خود حاضر کرد و در هر مقام مملکتی بر من عرضه داشت، من قبول نکردم!

نگارنده گوید: هرگز شنیده اید یکی از پیغمبران بزرگ خدا، یا یک نفر از ائمه اطهار علیه السلام چنین سخنانی بر زبان رانده باشند؟!آیااین مقامات خیالی، مولود نیروی توهم نیست؟

نمونه ای از مکاشفات صوفیه (165)

ریاضت های عجیب صوفیان

ص:165

قبل از آنکه گوشه دیگری از انحرافات صوفیان که به نام «ریاضت» در میان آنها رایج است شرح داده شود، خوب است نظر اسلام را به طور کلی درباره استفاده و تمتع از مظاهر زندگی و لذایذ مادی در چند جمله خلاصه کنیم:

یکی از اساسی ترین برنامه های اسلامی که آن را به صورت یک «آیین زنده و جاودان» که برای عموم جهانیان قابل عمل است درآورده، موضوع «رعایت اعتدال» و «جلوگیری از افراط و تفریط» در همه چیز است.

اسلام افراط و تفریط را نشانه «جهل» و رعایت اعتدال و میانه روی را نشانه «علم» می داند. چنانکه در یکی از کلمات قصار پیشوای بزرگ اسلام علی علیه السلام می خوانیم: «لا تَجِدُ الْجاهِلِ اِلاّ مُفْرِطا اَوْ مُفَرِّطا: نادان همیشه یا در طرف افراط است یا در طرف تفریط» یا چنان تند می رود که از هدف گذشته و آن طرف هدف قرار

ص:166

می گیرد یا آن قدر کند می رود که به هدف نمی رسد.

(166) صوفی گری

اسلام در موضوع خواب، خوراک، پوشاک، استراحت و تفریح و خلاصه استفاده از لذایذ دنیا و مواهب حیاتی، این اصل را کاملاً رعایت کرده و جنبه های افراط و تفریط آن را نکوهش کرده است.

اسلام می گوید: هیچ گونه منافاتی میان تقوی و پرهیز از گناهان و تهذیب نفس و تحصیل ملکات و فضایل اخلاقی و سیر و سلوک الی الله، با استفاده از نعمت های خدا در این جهان (به طور اعتدال) نیست. بلکه می گوید: منظور اصلی خداوند متعال از آفرینش این نعمت ها بندگان باایمان او بوده اند:

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتیاَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ امَنُوا فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ: بگو چه کسی زینت هایی را که خدا برای بندگانش آفریده و روزی های پاکیزه را بر آنها حرام کرده است، بگو: آن ها، مال

ریاضت های عجیب صوفیان (167)

ص:167

مردم باایمان در این دنیاست و در قیامت فقط در اختیار آنها خواهد بود». (1)

ولی چون از نظر اسلام زندگی و حیات این دنیا به طور کلی مقدمه آخرت و وسیله نایل شدن به کمالات معنوی و سعادت جهان دیگر است، بهره برداری از لذایذ مادی را تا آن حد تجویز می کند که یا انسان را در راه کمال کمک کند، یا لااقل با آن منافاتی نداشته باشد.

لذا اسلام با علاقه زیاد به لذایذ مادی و غرق شدن در شهوات که دل را می میراند و انسان را از هدف اصلی آفرینش یعنی تحصیل کمالات معنوی بازمی دارد، به شدّت مبارزه کرده است.

علاوه براین، اسلام در دوموردتمتع و بهره برداری ازاین لذایذرابه کلی «ممنوع»

ص:168


1- 32 / اعراف.

یا «محدود» کرده است:

1. 32 / اعراف.

(168) صوفی گری

1 درصورتی که ازمجاری غیرمشروع به دست آید، در این صورت شدیدا از آن جلوگیری کرده است تا آنجا که پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید: «اَلْعِبادَةُ سَبْعونَ جُزْءا اَفضَلُها طَلَبُ الْحَلال: عبادت هفتاد جزء دارد و از همه مهم تر به دست آوردن روزی حلال است». (1)

2 در مواردی که سایر مسلمانان در زحمت و فشار باشند اسلام دستور می دهد از مخارج غیرضروری کم کرده و حتی الامکان به فکر نیازمندان و محرومان باشند و یکی از علل زهد امیرمؤمنان علیه السلام رعایت همین موضوع بوده است، چنانکه خودش می فرماید: «من تنها نمی توانم به نام امیرالمؤمنین قناعت

ص:169

کنم در حالی که با فرد فرد مسلمانان در مشکلات شرکت نجویم... آیا شب ها با شکم سیر بخوابم، با اینکه در سرزمین حجاز و یمامه شاید گرسنه ای باشد که نان جو هم نخورده است»؟! (1)

1. وسائل الشیعة، جلد 12.

ریاضت های عجیب صوفیان (169)

و اینکه می بینیم در بعضی از اخبار وارد شده که حتی در حلال دنیا زهد باید داشت زیرا حلال آن هم حساب دارد، شاید اشاره به این است که انسان نباید آن قدر مشغول لذایذ مادی شود که از هدف بزرگ آفرینش غافل ماند، حلال هم حساب دارد، نباید در آن افراط و زیاده روی کرد.

اما ریاضات صوفی ها به هیچ وجه هماهنگ با آنچه گفته شد نیست و از مرزهای شرع و عقل بیرون است و از بدعت های ناروای آنهاست که

1. نهج البلاغه، نامه 45.

(170) صوفی گری

ص:170


1- وسائل الشیعة، جلد 12.

بسیاری از آنها شرم آور و ننگین یا خطرناک و جنون آمیز است که ذیلاً به بعضی از آنها اشاره می شود تا خوانندگان خود قضاوت کنند.

نمونه هایی از ریاضات عجیب صوفی ها

موضوع ریاضت و ترک لذایذ مادی و تحمل اعمال شاقه، از اصولی ترین ریشه های تصوف است که در میان عموم فرق آنها با تفاوت هایی دیده می شود، حتی فرقه هایی که قبل از اسلام بودند و مخصوصا هندوها که تصوف در میان آنها از زمان های بسیار قدیم وجود داشته، این خصیصه تصوف را به حد کافی داشته اند.

کارهایی که بعضی صوفیان به عنوان ریاضت نقل شده که عقل انسان را حیران می کند، از جمله «شیخ عطار» در «تذکرة الاولیاء» در شرح حال «شبلی» می نویسد:

نمونه هایی از ریاضات عجیب صوفی ها (171)

ص:171

1 یک بغل چوب را به جان خود خورد می کرد:

«نقل است که شبلی سردابه ای داشتی که در آنجا همی شدی و آغوشی چوب با خود بردی و هرگاه غفلتی به دل او درآمدی خویشتن بدان چوب همی زدی، و گاه بودی که همه چوبها که بشکستی دست و پای خود بر دیوار همی زدی»! (1)

شما را به خدا قسم کدام عقل، کدام دین و مذهب اجازه می دهد که انسان یک بغل چوب را بر جان خود خرد کند، تازه دست بردار هم نباشد و دست و پای خود را به دیوار بکوبد؟!

اگر خدای نکرده درنزدیکان شماکسی چنین کاری کنداسمش را چه می گذارید؟ آیااوراروانه تیمارستان نمی کنید؟

1. تذکرة الاولیاء، جلد 1، صفحه 235.

(172) صوفی گری

ص:172

تعجب از آقای دکتر غنی است که مردی با سواد و تحصیل کرده است، او قبل از نقل این داستان می گوید: «راجع به ذکر و ورد و توجه کاملی که شرط آن است چیزها نوشته و راه ها نشان داده اند و از رفتار عرفای بزرگ که زندگی آنها سرمشق اهل سلوک است،داستان هانقل کرده اند»(1) سپس این داستان رانقل می کند.

آیا در حالات هیچ یک از انبیاء و اولیای خدا و اصحاب ائمه هدی علیهم السلام هرگز چنین حرکات ناشایست و جنون آمیزی دیده شده است؟!

2 خود را در وسط چاه معلق ساخت!

در حالات شیخ «ابوسعید» که از صوفیان معروف و به عقیده متصوفه دارای مقامات بسیار عالی است چنین می خوانیم:

1. تاریخ تصوف، دکتر غنی، صفحه 361 .

نمونه هایی از ریاضات عجیب صوفی ها (173)

ص:173

«در جوانی شب ها پس از آن که اهل خانه به خواب می رفتند آهسته برخاسته به مسجد می آمد. در گوشه مسجد چاه آبی بود، طنابی را به وسط چوبی بسته و سر دیگر طناب را به پای خود می بست و سپس چوب را روی دهانه چاه گذارده، و خود را در وسط چاه تا نزدیک طلوع صبح معلق می ساخت و قرآن می خواند، آخر شب از چاه بیرون آمده و آهسته به خانه برمی گشت تا پدر و مادرش نفهمند» !(1)

دینی که می گوید: «جان خود را به هلاکت نیندازید» و حتی عبادات و وظایف مهم دینی را مانند «روزه» در صورتی که زیان بخش باشد قدغن و ممنوع کرده است، هرگز اجازه می دهد کسی دست به چنین اقدام جاهلانه و خطرناکی بزند؟ آیا راه تحصیل کمال این اعمال بی رویه است؟ هیچ عقلی باور می کند ؟

1. نقل از کتاب اسرارالتوحید فی مقامات أبی سعید، صفحه 22.

(174) صوفی گری

ص:174


1- نقل از کتاب اسرارالتوحید فی مقامات أبی سعید، صفحه 22.

3 هفت من نمک در چشم خود کرد!

درباره «ابوبکر شبلی» که در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری می زیست، چنین می خوانیم: «به اول که مجاهده بر دست گرفت سالهای دراز شب نمک در چشم کشیدی تا در خواب نشود و گویند که هفت من نمک در چشم کرده بود!»... (1) و راستی عجب چشم بادوامی داشته !

«شیخ ابوسعید ابوالخیر» خطاب به مریدی زیر درخت بیدی گفت: ای جوانمرد! این درخت که تو می بینی هشتاد ختم قرآن کردم سرنگونسار! (پاهایم) از این درخت درآویخته! (2)

4 هفت سال خار بیابان خورد!

1. تذکرة الاولیاء، جلد 2، صفحه 164 .

2. همان مدرک، صفحه 329 .

نمونه هایی از ریاضات عجیب صوفی ها (175)

ص:175


1- تذکرة الاولیاء، جلد 2، صفحه 164 .
2- همان مدرک، صفحه 329 .

باز در حالات «ابوسعید» می خوانیم که «هفت سال در بیابانی در نزدیکی سرخس به مجاهدت و ریاضت مشغول بود و معروف است که در این هفت سال خار بیابان و سرگز و امثال آن می خورد»! (1)

5 ترک غذاهای حیوانی درچهل روز

موضوع ترک غذاهای حیوانی در چهل روز یا بیشتر، از ریاضات ساده و معمولی صوفیان است که در میان بسیاری از آنها رایج می باشد. این موضوع نیز برخلاف دستورات اسلامی است، زیرا روایات متعددی از پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و سایر امامان علیهم السلام در مذمت این عمل نقل شده است.

مرحوم شیخ حر عاملی در جلد سوم کتاب «وسائل الشیعة» که از منابع

1. نقل از کتاب اسرار التوحید، صفحه 27 .

(176) صوفی گری

ص:176


1- نقل از کتاب اسرار التوحید، صفحه 27 .

معروف حدیث ماست، ده حدیث از معصومین علیهم السلام به این مضمون نقل کرده است: «مَنْ تَرَکَ اللَّحْمَ اَرْبَعینَ صَباحا ساءَ خُلْقُه» «کسی که چهل روز گوشت نخورد اخلاق او بد می شود» و در چند حدیث دستور داده شده که در گوش چنین شخصی اذان بگویید (شاید منظور این است که چون این شخص از دستورات اسلام دور افتاده باید روح ایمان را در او با اذان تجدید کنید) و در یکی از آنها دارد که چنین شخصی حتما قرض کند و گوشت بخورد و خدا قرض او را ادا می کند!

از نظر طبی و بهداشتی هم ترک گوشت حیوانی در یک مدت طولانی، زیان های مسلمی دارد، همان طور که افراط در خوردن گوشت هم بسیار زیان بخش است، بدیهی است وقتی انسان انحراف جسمی و مزاجی پیدا کند آثارش در اخلاق و افکار او آشکار می گردد، شاید اخبار مزبور هم اشاره به این موضوع باشد.

بنابراین ترک غذاهای حیوانی در چهل روز یا بیشتر، نه تنها انسان را به خدا

نمونه هایی از ریاضات عجیب صوفی ها (177)

ص:177

نزدیک نمی کند بلکه آثار سوئی در اخلاق و اختلالاتی در مزاج و سلامت روح و جسم تولید می نماید.

یک نمونه از منطق اسلام درباره ریاضت

ما همه معتقدیم که اسلام یک دین اجتماعی و جهانی است که بر پایه واقعیات زندگی و تکامل حقیقی انسان و پاره کردن پرده های خرافات و موهومات بنا شده است، روشن است چنین دینی با ریاضاتی که نمونه اش در بالا ذکر شد مبارزه می کند، یک نمونه روشن از طرز گفتار و رفتار پیشوایان بزرگ اسلام همان است که در نهج البلاغه مولی امیر مؤمنان علی علیه السلام آمده است و با دقت در آن معلوم می شود که تفاوت میان این تعلیمات با تعلیمات صوفیان، تفاوت از زمین تا آسمان است.

بهره گیری سالم از غریزه جنسی و همچنین خوردن و آشامیدن از

ص:178

ضروریات طبیعت انسانی و موجب بقای نسل است ازدواج در شریعت اسلام جز سنت است پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«اَلنِّکاحُ سُنَّتی، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتی فَلَیْسَ مِنّی» (1) «ازدواج سنت من است و هرکس از سنت من اعراض نماید از من نیست».

(178) صوفی گری

هنگامی که به اطلاع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید که گروهی از مسلمانان از اجتماع بریده و تارک دنیا شده اند و از همه چیز اعراض نموده و به عزلت و عبادت روی آورده اند، سخت آنها را مورد عتاب قرار داد و فرمود: «لا رَهْبانِیَّةَ فِی الاِْسْلامِ» (2) «در اسلام رهبانیت نیست».

و در حدیث دیگر به «عثمان بن مظعون» فرمود: «اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی لَمْ یَکْتُبْ

1. عروة الوثقی، سید یزدی صفحه 622 .

2. سفینة البحار، جلد 1، صفحه 540 نهایة ابن اثیر .

یک نمونه از منطق اسلام درباره ریاضت (179)

ص:179

عَلَیْنَا الرَّهْبانِیَةَ اِنَّما رَهْبانِیَةُ اُمَّتِی الْجِهادَ فی سَبیلِ اللّهِ: خداوند متعال رهبانیت را برای امت من مقرر نداشته، رهبانیت امت من جهاد در راه خداست».

همچنین در قسمتی از آیه 27 سوره حدید جمله «وَ رَهْبانِیَّةً نِ ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ...: رهبانیتی را که ابداع کرده بودند و ما بر آنها مقرر نداشته بودیم، گرچه هدف آن جلب خشنودی خدابود» حاوی نکوهشی است برترسایان تارک دنیا.

و از اینجا روشن می شود کارهای صوفیان در ترک ازدواج و پرهیز از حلال دنیا و روی آوردن به رهبانیت و درآمدن در سلک تارکان دنیا برخلاف آئین اسلام است و دلیل بر صدق گفتار آنهاست که می گویند تصوف ریشه هایی در عقاید مسیحیان و جوکیان هند و مانند آنها دارد، بهانه های آن ها برای این کار از اصل کارشان عجیب تر است.

عطار در شرح حال «رابعه» (زنی که سران تصوف احترام زیادی برای او

(180) صوفی گری

ص:180

قائلند) می نویسد: «حسن بن رابعه گفت رغبت کنی تا نکاحی کنیم و عقد بندیم؟! گفت عقد نکاح بر وجودی فرود آید اینجا وجود برخاسته است که نیست خود گشته ام و هست به او شده ام... خطبه از او باید خواست نه از من»!(1)

علی علیه السلام در بصره به عیادت «علاء بن زیاد حارثی» که از دوستان و ارادتمندانش بود رفته بود، در ضمن گفتگوها «علاء بن زیاد» عرض کرد: ای امیر مؤمنان شکایت برادرم «عاصم بن زیاد» را به شما عرض می کنم.

فرمود: مگر چه شده ؟

عرض کرد: عبایی بر خود پوشیده و از دنیا کناره گیری کرده.

فرمود: فورا او را بیاورید.

1. تذکرة الاولیاء، جلد 1، صفحه 70.

یک نمونه از منطق اسلام درباره ریاضت (181)

ص:181


1- تذکرة الاولیاء، جلد 1، صفحه 70.

همین که «عاصم بن زیاد» آمد، حضرت رو به او کرده و فرمود:

«ای دشمن جان خود! شیطان عقلت را ربوده، تو به زن و فرزند خود چرا رحم نکردی؟ گمان می کنی خداوند نعمت های پاکیزه را بر تو حرام کرده است؟ تو در پیشگاه خدا کوچک تر از این هستی»!

عاصم عرض کرد: ای امیر مؤمنان! شما خودتان این لباس خشن و آن غذای ناگوار را دارید (و به من این طور می فرمایید)؟

علی علیه السلام فرمود: بس کن! من مثل تو نیستم، خداوند به زمامداران عادل دستور داده مانند ضعیف ترین مردم زندگی کنند تا با فقرا همدردی کرده و درد فقر و پریشانی آنها را از پای درنیاورد! (1)

1. نهج البلاغه، خطبه 207.

(182) صوفی گری

ص:182


1- نهج البلاغه، خطبه 207.

این گفتار یک نمونه گویا از طرز منطق اسلام و دستوراتی است که برای جلوگیری از افراط و تفریط در زندگی داده است، زیرا علی علیه السلام نخست به خانه «علاء بن زیاد» که وارد شد از وسعت بی حساب (و زرق و برق) آن تعجب کرد و او را نصیحت به اعتدال فرمود و در نقطه مقابل، برادرش را که گرفتار تفریط شده بود نیز شدیدا مورد ملامت قرار داد.

لذات و هوسرانی های خانقاه!

عجیب این است که صوفیان با اینکه طرفدار پشت پا زدن به لذایذ جسمانی هستند در بعضی از لذایذ مادی، ولع و حرص عجیبی از خود نشان می دهند. موضوع تمایل به خوانندگی و موسیقی و رقص (که در میان آن ها به عنوان «وجد» و «سماع» معروف است) یکی از این موارد است که در میان فرقه های صوفیه طرفداران بسیاری دارد، مخصوصا قسمت خوانندگی که در غالب

ص:183

خانقاه ها رایج است. سماع، ترنم اشعار با همراهی موسیقی و رقص در محافل صوفیه:

لذات و هوسرانی های خانقاه (183)

«احوال» نزد صوفیه امر غیراختیاری است که بدون تعهد و اکتساب و جد و جهد به قلب سالک راه پیدا می کند، از قبیل طرب یا حزن و بسط یا قبض و شوق و انزعاج و امثال اینها.

صوفیه برای تحریک اعصاب و نیل به این حرکت که از آن تعبیر به بی خودی می کنند به انواع وسایل متوسل می شده اند و از اذکار مخصوص گروهی و فردی و نعره های عاشقانه و مستانه در مراسم وَجد و سَماع و رقص و پای کوبی و حتی از مواد تخدیرکننده، یا سکرانگیز نیز استفاده می کرده اند. بعضی دیگر به بنگ و چرس پناه برده و می گویند برخی هم لب به شراب می زده اند، از این همه قصدشان با وسایل مصنوعی رهایی از خود و خودی بوده است!

(184) صوفی گری

ص:184

در نظر صوفیه «سَماع» برای پیدا کردن «حال» و «وَجد» عامل بسیاری قوی محسوب می شود از جمله موسیقی و آواز خواندن و رقص که همه آنها تحت عنوان «سَماع» درمی آید. آری سَماع که از نظر متشرعین و فقهاء مردود و مذموم است و گناه به حساب می آید نزد اغلب مشایخ و سران صوفیه از راه های مهم وصول به حالت وَجْد شمرده می شود. به این معنی که گفته اند «سَماع» حالتی در دل ایجاد می کند که «وَجْد» نامیده می شود و این وجد حرکات بدنی به وجود می آورد که اگر حرکات، غیرموزون باشد «اضطراب» و اگر موزون باشد «کف زدن و رقص است».(1)

«سَماع» در تاریخ تصوف جنجالی ترین موضوع ها بوده است نه تنها اهل شرع

1. تاریخ تصوف، 388.

لذات و هوسرانی های خانقاه (185)

ص:185


1- تاریخ تصوف، 388.

با آن به مخالفت پرداخته اند بلکه در میان مشایخ صوفیه نیز مخالفانی داشته است، برخی برای آنان شرایطی قائل شده اند و بعضی دیگر «سَماع» را برای گروهی روا و برای گروه دیگر ناروا دانسته اند. داستان های بسیاری از مشایخ و مریدان است که در سماع، مرغ روحشان از قفس تن پریده است، در طبقات الصوفیه آمده است که ذوالنون، فضیل بن عیاض، ابوسعید خراز، شبلی، نوری، دراج، ابوبکراشنانی و ابوالقاسم سایح، ازمشایخی هستندکه در سَماع برفته اند! (1)به اصطلاح کشته مجالس سَماع(موسیقی)بوده اند.

به هر حال مجالس صوفیه از دیرباز با سَماع و قول همراه بود و تشکیل مجلس رقص و پایکوبی و دست افشانی و شعرخوانی، تحت عنوان سماع به صورت

1. طبقات الصوفیه: 514 573 580 581.

(186) صوفی گری

ص:186


1- طبقات الصوفیه: 514 573 580 581.

یک کار گروهی در خانقاه معمول بود و این موضوع آن چنان مورد توجه قرار داشت که عده ای می گفتند مسلک تصوف جز رقص نیست.(1)

افرادی که به خانقاه ها رفت و آمد داشته اند، حکایات فراوانی از خوانندگی هایی که به وسیله جوانان نورس و زیبا که لذات سمعی و بصری را در یک لحظه به هم آمیخته و تحویل «فُقَراءُ اِلَی اللّه»! می دهند نقل کرده اند!

عجیب تر اینکه، این ها را وسیله توجه به خدا و درنوردیدن وادی های «جذبه» و «شوق»می دانند. در اینجا لازم می دانم حکایت جالبی را که در یکی از کتب معروف صوفیه است نقل کنم:

1. کشف المحجوب 542.

لذات و هوسرانی های خانقاه (187)

ص:187


1- کشف المحجوب 542.

رقص ابوسعید!

در کتاب «اسرار التوحید فی مقامات ابی سعید» نقل شده است که «شیخ عبداللّه باکو» (او هم از سران صوفیه است) را به سماع و رقص شیخ ابوسعید انکار می بود و گاه گاه اظهار می کرد تا شبی به خواب دید که هاتفی آواز داد: «قومُوا وَ ارْقَصوا لِلّه». یعنی «برخیزید و برای خدا رقص کنید»! بیدار شد و لاحول کرد و گفت: این خواب شوریده بود که مرا شیطان نمود. دیگر بار بخفت همچنین دید هاتفی می گوید: «قُوموا وَ ارْقَصوا لِلّه» بیدار شد و لا حول کرد و ذکری بگفت و سوره دو سه از قرآن بخواند، در خواب شد همان دید، دانست که جز حق نتواند بود!

صبح برخاست و به خانقاه به زیارت شیخ ابوسعید آمد و شیخ را دید که از اندرون خانه می گفت: «قُوموا وَ ارْقَصوا لِلّه...»!

(188) صوفی گری

ص:188

شیخ ابوعبداللّه را وقت خوش گشت و آن انکاری که از وجد و سماع (رقص و خوانندگی) شیخ در اندرون او بود برخاست! (1)

نگارنده گوید: این است معنی همه چیز را به بازیچه گرفتن و هر هوا و هوسی را به نام دین انجام دادن. آری کسی که می گوید: «رَأسُ هذَا الاَْمْرِ کَبْسِ الْمَحابِرِ وَ خَرْقُ الدَّفاتِرِ وَ نِسیانِ الْعُلوم یعنی آغاز تصوف بستن دوات ها و پاره کردن دفترها و فراموش کردن علوم است».(2) از چنین شخصی «رقص برای خدا»! تعجب نیست.

در شرح حال ابوبکر شبلی نوشته اند: «نقل است یک بار چند روز در زیر

1. نقل از کتاب اسرارالتوحید، صفحه 93 و نفحات الانس جامی، صفحه 322.

2. نقل از کتاب اسرارالتوحید، صفحه 33 .

رقص ابوسعید (189)

ص:189


1- نقل از کتاب اسرارالتوحید، صفحه 93 و نفحات الانس جامی، صفحه 322.
2- . نقل از کتاب اسرارالتوحید، صفحه 33 .

درختی رقص می کرد و می گفت: هو هو گفتند: این چه حالت است؟ گفت: این فاخته براین درخت می گوید: کو، کو، من نیز موافقت او را می نمایم و می گویم هو هو». (1)

رقص مقدم بر همه چیز بود حتی بر نماز

یکی از مریدان در حالات «ابوسعید ابوالخیر» نوشته است: روزی بعد از دعوت (به میهمانی) سَماع می کردند (خوانندگی و نوازندگی داشتند) و شیخ ما را حالتی پدید آمده بود و همه در آن حالت بودند... مؤذن بانگ نماز پیشین (ظهر) گفت و شیخ همچنان در حال بود و جمع در وجد، رقص می کردند و نعره می زدند و در میان آن حالت امام محمد قاینی (میزبان اصلی شیخ) گفت: نماز، نماز، شیخ ما گفت: ما در نمازیم! و همچنان در رقص بودند، امام محمد ایشان

ص:190


1- عطار، جلد 2، صفحه 138 .

را بگذاشت و در نماز شد. (1)

1. عطار، جلد 2، صفحه 138 .

(190) صوفی گری

نگارنده گوید: این است سرانجام کسی که عنان اختیار خود را به شیطان بسپارد.

گفته اند در رباط اردبیل دویست صوفی ساکن بودند و کار آنان خوردن و رقصیدن(2) بود ؛ مولوی گوید:

در هوای عشق حق رقصان شوند همچو قرص بدر بی نقصان شوند!

و شیوع آن در بین صوفیه به حدی بودکه گویند: «اَبُوالْعَلاء مَعَرّی» شکم خواری و پایکوبی صوفیه را در اشعارش به باد استهزاء گرفته است قطعه ابوالعلاء در این باب معروف است:

1. کتاب اسرارالتوحید، صفحه 186 .

2. آثار البلاد قزوینی، صفحه 290 .

رقص مقدم بر همه چیز بود حتی بر نماز (191)

ص:191


1- کتاب اسرارالتوحید، صفحه 186 .
2- آثار البلاد قزوینی، صفحه 290 .

آری جَیْلَ التَّصَوُّفَ شَرَّ جَیْلٍ فَقُلْ لَهُمْ وَاهْوَنْ بِالْحُلُولِ

اَقالَ اللّهُ حینَ عَبَدْتُمُوهُ کُلوا اَکْلَ الْبَهائِمِ وَ ارْقَصُوا لی؟! (1)

می بینم گروه صوفیه را بدترین گروه پس بگو به آنها ذلیل شوید به وسیله حلول

آیا گفت خداوند در حالی که شما او را می پرستیدید بخورید خوردن چهارپایان را و برای من برقصید

در بین صوفیه کسانی بودند که بیشتر تحت تأثیر شعر و آواز واقع می شدند تا تحت تأثیر قرآن! چنانکه یوسف بن الحسین رازی از تأثیر اشعاری که با شور

1. ارشاد، جلد 2، صفحه 185 .

(192) صوفی گری

ص:192


1- ارشاد، جلد 2، صفحه 185 .

و حال «قوّالان» خوانده می شود به گریه می افتاد و از خواندن قرآن چنین حالی به او دست نمی داد.(1)

دکتر زرین کوب می نویسد: همین نکته بود که صوفیه را به مجالس «سماع» و «قوّالی» می کشانید، در این مجالس، قوالی بود که ترانه های عاشقانه یا عارفانه همراه یا بدون «ساز» می خواند و صوفیان حلقه وار بر زمین می نشسته و خاموش و آرام سر به زیر افکنده، نفس ها را حبس می کردند و سعی می ورزیدند تا سکوت و سکون جمع را به هم نزنند، اما این سکوت و سکون، در میان آن شور و هیجان البته دوام نمی داشت، به ناگاه یک صوفی به «وجد» می آمد، صدای تحسین برمی آورد، نعره می زد و به رقص برمی خاست، این شور او در دیگران

1. اللمع، 36304 .

رقص مقدم بر همه چیز بود حتی بر نماز (193)

ص:193


1- اللمع، 36304 .

هم می گرفت و حتی شیخ نیز که حاضر بود، گاه به موافقت اصحاب به وجد و رقص درمی آمد و بدین گونه تمام حاضران به «پایکوبی» و «دست افشانی» برمی خواستند . در این موارد گاه حالت های شگفت روی می داد صوفی بی خودانه خرقه خود را پاره می کرد دیگری نعره های بیهشانه می کشید و شاید گه گاه یک دو تن هم از غلبه شور هلاک می شدند!

جامی در نفحات الانس در شرح حال شیخ روزبهان نوشته است که در کتاب «الانوار فی کشف الاسرار» آورده است که قوّال «خواننده» باید خوب روی بود که عارفان در مجمع سَماع (مجلس خوانندگی و نوازندگی) به جهت ترویج قلوب! به سه چیز محتاجند: روایح طیبه (بوی خوش) و وجه ملیح (روی زیبا)و صوت ملیح (صدای خوب)!

نگارنده می گوید: هنگامی که انسان روایات مذمت صوفیه را می خواند، گاه از

(194) صوفی گری

ص:194

آن همه شدت در نکوهش آنان تعجب می کند، ولی وقتی این کثافت کاری ها را مشاهده می کندمی گویدباز هم کم است!

فراز دیگری از رسوایی های خانقاه

بعضی از صوفیه به سبب ترک تأهل و یا به جهت مصاحبت با نوجوانان، متهم به «شاهد بازی» بودند. البته این صحبت نوجوانان که از خیلی قدیم در مجالس صوفیه و خانقاه هاشان تردد داشتند، از آفات صوفیه به شمار می آمد. حتی بعضی از مشایخ منسوب به شاهد بازی شدند! «احمد غزالی» در پیش خوبرویان سجده می کرد! «اوحد الدین کرمانی» با شاهدان سر و سرّی داشت! و در غلبه «وجد» سینه بر سینه هاشان می نهاد! حکایت او با پسر خلیفه مشهور

ص:195

است و گویند شمس تبریزی در این باب ها بر وی اعتراض لطیف کرد.(1)

فراز دیگری از رسوایی های خانقاه (195)

فخرالدین عراقی در دنبال قلندر پسری خوبروی از عراق به هند افتاد! (2)

شواهد بسیار در این باب هست که خانقاه ها از این جوانان نوخاسته پر بود. بسیاری از مشایخ صوفیه هم آنها را از دام صحبت با اَمْرَدان برحذر می داشتند. در هر حال این توجه به «شاهدان» و «سادگان» از اسباب نفرت و اعتراض عامه در حق صوفیان بوده است! (3)

1. ارزش میراث صوفیه، صفحه 154 .

2. کلیات عراقی مقدمه، صفحه 49 و 50 .

(196) صوفی گری

نگارنده گوید: نه تنها نفرت مردم که نفرت خدا و خلق!

ص:196


1- ارزش میراث صوفیه، صفحه 154 .
2- کلیات عراقی مقدمه، صفحه 49 و 50 .
3- ارزش میراث صوفیه، صفحه 155 .

شیخ و قطب و مرشد

سالک توبه کار بعد از توبه باید پیرو و مطیع کسی شود که او را رهبری نماید و به اصطلاح صوفیه باید مرشدی انتخاب کند. این مرشد به اسامی مختلف نامیده می شود از قبیل «پیر»، «ولی»، «شیخ»، «قطب» و «دلیل راه» و شخصی است که تجربه و علم کافی دارد و «خود به حق واصل شده» است. از بحث های گذشته اجمالاًبه دست آمدکه صوفیان معمولاًیک سلسله دستورات گوناگون به پیروان خود می دهندکه دربسیاری ازمواردنه باموازین عقلی سازگاراست ونه باموازین شرعی، چنانکه نمونه های آن با ذکر مدارک روشن در بحث «ریاضت» و «کشف و شهود» و مانند آن گذشت.

لذا برای اینکه پیروان خود را در مقابل این دستورات تسلیم کنند و آن دستورات برای آنها به تمام معنی لازم الاجراء باشد، مقامات فوق العاده بزرگ با

1. ارزش میراث صوفیه، صفحه 155 .

شیخ و قطب و مرشد (197)

ص:197

اختیارات کاملاً وسیع برای سران خود قائل می شوند. رهبری در تصوف، براساس سلسله مراتب و «هرم قدرت» قرار گرفته است «قطب» یا پیر طریقت، بر فراز قله این هرم جای دارد، دیگران همه در مراحل پایین تر وی، مقام گزیده اند. سالکان راه باید از مراحل بسیار دشوار و پیچیده ای بگذرند تا به مرحله والای قطب برسند قطب خود را محور نظام دنیا و آخرت دانسته! و مدعی شاهی و حکم فرمایی بر همه می باشد! دکتر غنی می گوید: برای اینکه اهمیت مقام "ولیّ" و "پیر" در تصوف روشن شود بهترین وسیله استشهاد از بزرگان صوفیه است از جمله مولانای رومی در مثنوی که یکی از بزرگ ترین شاهکارهای آثار ادبی ایران و بلاشک جامع ترین و عالی ترین و دلپذیرترین آثار متصوفه اسلام است در موارد عدیده «ولی» را به تعبیرات گوناگون وصف می کند. از جمله می گوید:

قطب شیر و صید کردن کار او باقیان این خلق باقی خوار او

(198) صوفی گری

ص:198

تا توانی در رضای «قطب» کوش تا قوی گردد کند در صید جوش!

چون برنجد بینوا گردند خلق کز کف عقل است چندین رزق خلق!

زانکه جمله خلق باقی خوار اوست این نگهدار، ار دل تو صید جوست!

او چو عقل و خلق چون اجزای تن بسته عقل است تدبیر بدن

قطب آن باشد که گرد خود تند گردش افلاک گرد او زند! (1)

یعنی مقامی فراتر از همه انبیاء و اولیاء!

منطق صوفیان در این باره چنین است که «سالِک اِلَی اللّه» برای اینکه از گردنه های خطرناک سلوک به سلامتی بگذرد و در پنجه خطرات نفسانی و وساوس شیطانی گرفتار نشود و از کشمکش و اضطراب خیال آسوده باشد، باید

1. مثنوی، جلد 5، صفحه 502.

شیخ و قطب و مرشد (199)

ص:199

رهبر و راهنمایی برای خود انتخاب کند، چون این راه خطرناک است و قطع آن جز با همرهی رهروان این راه ممکن نیست!

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی!

گذرت بر ظلمات است بجو خضر رهی که در این مرحله بسیار بود گمراهی

صوفیان این رهبر را «قطب» می نامند و معمولاً این عنوان را به کسی می دهند که به عقیده آنها در سیر و سلوک استغنای کامل پیدا کرده باشد و محتاج به راهنما و رهبر نیست، اما اگر هنوز استغنای کامل پیدا نکرده است او را «شیخ مجاز» که اجازه هدایت «فُقَراءُ اِلَی اللّه»! را از قطب دریافت داشته، یا «مرشد» می نامند.

صوفیان معمولاً معتقدند که همه چیز، اعم از اعمال و گفتار (حتی ذکرهایی که می گویند!) باید به اجازه شیخ و قطب و مرشد باشد و اذکار و اعمالی که بدون

ص:200

اجازه او باشد چندان اثری در طی مقامات معنوی نخواهد داشت! (1)

(200) صوفی گری

اقطاب و شیوخ آنها هم درست مانند طبیبی که آمپول ها و داروهای مختلف را به کمیت و کیفیت معینی در زمان خاصی تجویز می کند، می گویند: فلان ذکر را تا

1. صوفی ها در مقام «پیر»، «قطب» و «مرشد» غلو بسیار کنند و او را روحا متحد با «خدا» شمرده اعمال او را، اعمال خدا می دانند! و هرچه از او صادر شود بدون چون و چرا بجا و صواب می شمارند. دکتر غنی می نویسد: «سالک چون ولی و مرشد خود را انتخاب کرد و دست ارادت به اوسپرد بایدچشم بسته مطیع اوباشد و بدون چون و چرا اوامراوراواجب الاطاعة بشمردبه قول حافظ:

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها

به این معنی که تردید و تأمل در اجرای اوامر مرشد و ولیّ و تصور خطا و اشتباه برای او کفر طریقت است! (تاریخ تصوف، صفحه 234)

شیخ و قطب و مرشد (201)

ص:201

چهل روزهرروز این مقدار و آن تعدادبگو و بعداآن راترک کن و فلان ذکررا... ظاهرا خودشان هم از این تشبیه ابایی نداشته باشند و خود را اطبّاء روحانی می دانند.

ولی آیا ذکر خدا که در هر حال و به هر صورت خوب است و در دستورات ائمه معصومین علیهم السلام و شخص پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله همه مردم را (بدون استثناء) دعوت به یک سلسله اذکار مستحبی که مشتمل بر یاد خدا و توجه به اسماء حسنی و صفات ذات پاک اوست کرده اند، چیزی است که به بعضی از مزاج ها می سازد و به بعضی از مزاج ها نمی سازد؟ اگر راستی چنین است چرا در اخبار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام اثری از آن نیست؟ چرا آنها این برنامه ها را نسبت به اصحاب و یاران خود عمل نکردند؟

(202) صوفی گری

ص:202

حدود اختیارات 10 مادّه ای اَقطاب

به هر حال اقطاب از نظر صوفیه اختیارات فوق العاده وسیعی دارند تا آنجا که نویسنده «استوارنامه» کیوان قزوینی ملقب به «منصور علی شاه» که زمانی خود از اقطاب صوفیه بوده است، می نویسد: «حدود ادعای قطب ده ماده است»:

اوّل: آنکه من دارای همان باطن ولایت هستم که خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله داشت و به نیروی آن تأسیس احکام تصوف را نمود! الا آنکه او مؤسس بود و من مروج و مدیر و نگهبانم!

دوم: اینکه می توانم عده ای را تکمیل کنم به طوری که روح قبایح را در تن آنها بمیرانم یا از تن آنها بیرون کرده، به تن دیگران (کفار) بیندازم!

سوم: آنکه من از قیود طبع و نفس آزادم.

چهارم: آنکه همه عبادات و معاملات مریدان باید به اجازه من باشد!

حدود اختیارات اقطاب (203)

ص:203

پنجم: هراسم را که من به مریدان تلقین کنم و اجازه دهم به دل یا به زبان بگویند، آن اسم خدا می شود و بقیه از درجه اعتبار ساقط است!

ششم: آنکه معارف دینی و عقاید قلبی اگر با امضای من باشد مطابق واقع است والا عین خطاست!

هفتم: آنکه من مفترض الطاعة و لازم الخدمه و لازم الحفظ هستم!

هشتم: من در عقاید خودم آزادم!

نهم: من همیشه حاضر و ناظر احوال قلبی مریدم!

دهم: من تقسیم کننده بهشت و دوزخم! (1)

البته این عقاید همه فِرَق صوفیه نیست، اما منظور این است که

1. نقل از استوارنامه، صفحات 95 تا 106 با تلخیص.

(204) صوفی گری

ص:204


1- نقل از استوارنامه، صفحات 95 تا 106 با تلخیص.

اجمالاً بدانید چه اختیارات و مقاماتی برای اقطاب قائل هستند.

صوفیان حق هیچ گونه چون و چرا در برابر دستورات مرشد و قطب ندارند و کوچک ترین مقاومتی در برابر آنها در حقیقت «ارتداد»! محسوب می شود و شاید عنوان «سرسپرده» نیز به همین مناسبت گفته می شود، یعنی همه چیز خود را به یک بار در طبق اخلاص گذارده و در اختیار قطب و مرشد قرار می دهند و سر به آستانش می سپارند و می گویند:

اگر مخلصی سر بر این در بنه کلاه خداوندی از سر بنه!

حتی اینکه بسیاری از صوفیان معتقدند که سالک باید صورت مرشد خود را در همه حال در نظر داشته باشد و کمتر از او غفلت کند، چنانکه حاج زین العابدین شیروانی که از حامیان سرسخت این طایفه است در کتاب خود «ریاض السیاحة» در صفحه 155 می نویسد:

حدود اختیارات اقطاب (205)

ص:205

«پس در این حال سالک باید در جمیع احوال و افعال و اقوال، از مراقبت صورت "مرشد" غافل نشود! و در هنگام ذکر و ورد و طاعت و خدمت از وجه شیخ خود غافل نگردد، تا آنکه سالک را از کشمکش خیال و اضطراب بازدارد و در نتیجه خطرات نفسانی و وساوس شیطانی نگذارد»!

و بر اثر همین اختیارات عجیب که برای خود قائل هستند ممکن است بعضی از دستورات شرع مقدس را برای عموم یا برای بعضی علنا نقض کنند، به طوری که یکی از دوستان مورداعتماد من نقل می کرد که یکی از فرقه های صوفیان قرائت نماز مغرب یا عشاء را (تردید از نویسنده) است رسما آهسته می خوانند، وقتی تحقیق کردم گفتند: فقیری، در حالت توجه و جذبه معنوی بوده، دیگری در کنار او به نماز مغرب یا عشاء مشغول شده و قرائت را بلند خوانده، فقیر از آن حال خوش بدر آمده، مرشد را چون این قضیه مسموع افتادی، دستور دادی که

(206) صوفی گری

ص:206

همگان نماز خود آهسته خوانند، نکند فقیر دیگری را از حال خوشی بازدارند!

خلاصه اینکه: در دستگاه صوفیان یک انضباط بسیار شدید، شدیدتر از انضباط های نظامی و حزبی حکومت می کند، با این تفاوت که در انضباط های حزبی (مانند انضباط شدید احزاب کمونیست) فقط اعمال و رفتار کنترل می شود اما در اینجا عقاید و افکار هم به گمان اینکه نزد مرشد آشکار است کنترل می گردد، منتها گاه سران صوفیان خودشان آزادی های وسیعی به افراد می دهند، چنانکه در اوایل کتاب هم اشاره شد. در حالات ملای رومی نوشته اند: روزی شمس تبریزی از ملای رومی شاهدی (پسری) خواست مولانا «حرم» (عیال) خود را دست گرفت در میان آورد و فرمود او خواهر جانی منست، گفت: «نازنین پسری» می خواهم! فی الحال فرزند خود «سلطان ولد» را پیش آورد،

حدود اختیارات اقطاب (207)

ص:207

فرمود که وی فرزند من است! حالیا اگر قدری «شراب» دست می داد ذوقی می کردم «مولانا» بیرون آمد و سبویی از محله «جهودان» پر کرده بر گردن خود بیاورد! مولانا شمس الدین فرمود که من قوت مطاوعت و سعت مشرب مولانا را امتحان می کردم و از چه گویند زیادت است! (جامی، نفحات الانس، صفحه 466).

از این داستان و امثال آن در کتاب های بزرگان صوفیه به فراوانی می توان یافت به میزان تمکین و سرسپردگی مرید سالک در برابر پیرو مراد و «قطب» پی برد و تا کسی به اصطلاح زیر خرقه نرود، هفت شهر عشق را نپیماید، مراحل تصوف را طی نکند در برابر «قطب» فروتنی و تمکین، تا مرحله تسلیم و فنای خویش، نجوید وی هرگز به برخورداری از امتیازات ویژه مقامات تصوف نایل نخواهد آمد!

(208) صوفی گری

ص:208

راه شناسی قطب و مرشد!

بسیاری از صوفیان عقیده دارند که قطب را باید از طریق خواب! (یا به دل افتادن!) شناخت و به او سرسپرد و از این روا اهمیت زیادی به خواب می دهند و خواب های خود را با آب و تاب زیادی به نام «واقعه» (یا مکاشفه) در مجالس نقل می کنند و چون زیاد به خواب عقیده مندند، خواب هم زیاد می بینند! و به دلایلی که در بحث «کشف و شهود» گفته شد، فعالیت «قوّه وهمیه» در آنها نیز زیاد است و این امر کمک زیادی به خواب های عجیب و غریب آنها می کند.

شمس من و خدای من

در این مورد غالبا این اصطلاح به کار می رفت که «مرید» در دست «شیخ» همانند «جسد» در دست «مرده شوی» است. وسوسه کردن مرید معمولاً با آزمایش هایی آغاز می شد که هدف از آن معین کردن این مطلب بود که او تا چه

راه شناسی قطب و مرشد (209)

ص:209

اندازه غرق در اندیشه اطاعت محض است، به مرید دستورات تحقیرآمیزی می دادند و او می بایست خدمت سایر مریدان را گزارد. مبرزهای (توالت های) عمومی را پاک کند و خار برای سوزانیدن گرد آورد و جز این ها. چنین مثال ها و نمونه هایی نیز فراوان است که وقتی جوانی از خانواده ای «توانگر» نزد «شیخ» نامداری رفت و نخستین کاری که شیخ به او سپرد، «دریوزگی» (گدایی) در کوچه ها برای تمام برادرانش بود. چون همه مردم شهر می دانستند که او از خانواده ثروتمندی است این کار برای او بسیار دشوار و تحقیرآمیز بود. بدین سان غرور و اراده مرید درهم شکست!...

شیخ، مرید را وادار می ساخت که تمرینات متعدد مرتاضانه انجام دهد، گرسنگی بکشد، شب ها بیدار بماند، در وضع و حالات بسیار زجردهنده و دشواری به تلاوت قرآن مشغول شود و چهل شبانه روز پیاپی وادارش می کرد

ص:210

که در تنهایی مطلق به سر برد و ورد بخواند.

(210) صوفی گری

این تمرینات رفته رفته چهره دیگری به خود می گرفت. شیخ طرز تفکر مرید را به تفکری استعاره آمیز و نمادی تبدیل می کرد و برای آنکه مرید بتواند هر مانعی را از سر راهش برگیرد در نهاد او پایداری و اراده به وجود می آورد. روشن است، مشایخ که به نوعی «روانشناسی آزمایشی» می پرداختند در خود خصوصیاتی می پروردند که در آن زمان تصوری از معجزه و کرامات به وجود می آورد، چنانکه می توانستند مرید را هیپنوتیزم کنند افکار او را بخوانند و به کارهای دیگری از این دست بپردازند. یک چنین استعدادها برای «شیخ» وجه تقدس و اعجاز به بار می آورد و به افزایش اعتبار او کمک می کرد. هنگامی که شیخ می دید که دیگر چیزی برای آموختن به مرید خود ندارد به او اجازه می داد که برود و گرد خویش مریدانی فراهم آورد و سنت های استاد خود را به دیگران

ص:211

بیاموزد. بستن کمربندی خاص بر کمر مرید، بخشیدن کلاهی به او و پوشانیدن خرقه و انجام سایر مراسم وابسته به رسوم محلی، نشانه ظاهری فرمانبرداری از شیخ بود.(1)

شمس من و خدای من (211)

بد نیست در اینجا به اشعار مولوی درباره «قطب» و مرشدش «شمس تبریزی» اشاره ای کنیم و چند بیتی از اشعار او را که در دیوان شمس (سروده مولوی) آمده و میزان اعتقاد او را نسبت به شمس روشن می سازد نقل کنیم و با توجه به موقعیت «مولوی» و «شمس» در میان صوفیان، این اشعار می تواند مدرک خوبی برای این بحث باشد. او درباره شمس تبریزی چنین می گوید:

1. تصوف و ادبیات تصوف، 47 46.

(212) صوفی گری

ص:212

پیر من و مراد من، درد من و دوای من فاش بگفتم این سخن: شمس من و خدای من!

از تو به حق رسیده ام ای حق حق گزار من شکر تو را ستاده ام شمس من و خدای من!

مات شوم ز عشق تو زانکه شه دو عالمی تا تو مرا نظر کنی، شمس و من و خدای من !

محو شوم به پیش تو تا که اثر نماندم شرط ادب چنین بود، شمس من و خدای من!

شهپر جبرئیل را طاقت آن کجا بود؟ کز تو نشان دهد مرا، شمس من و خدای من!

شمس من و خدای من (213)

ص:213

عیسی مرده زنده کرد، دید فنای خویشتن زنده جاودان تویی، شمس من و خدای من!

ابر بیا و آب زن، مشرق و مغرب جهان صور بدم که می رسد، شمس من و خدای من!

حور و قصور را بگو رخت برون بر از بهشت تخت بنه که می رسد شمس من و خدای من!

کعبه من، کنشت من، دوزخ من، بهشت من! مونس روزگار من، شمس من و خدای من!

برق اگر هزار سال چرخ زند به شرق و غرب از تو نشان کی آورد، شمس من و خدای من!

(214) صوفی گری

ص:214

نعره هوی و های من، از در روم تا به بلخ اصل کجا خطا کند، شمس من و خدای من!

از در مصر تا به چین گفته و های و هوی من گفته شمس دین بخوان شمس من و خدای من! (1)

محتوای این اشعار بی نیاز از بیان است، زیرا غلو و بی حساب گویی در آن به اندازه ای است که هر آدم مؤمنی را شدیدا مشمئز و متنفر می کند.

مولوی در کتاب مثنوی نیز درباره مرشد یا ولی می گوید:

پس بهر دوری ولیّ قائم است تا قیامت آزمایش دائم است

پس امام حیّ قائم آن ولی است خواه از نسل عمر خواه از علی است!

1. کلیات شمس تبریزی، صفحه623 چاپ هند.

شمس من و خدای من (215)

ص:215

مهدی و هادی وی است ای راه جو هم نهان و هم نشسته پیش رو!

این اشعار نیز به خوبی طرز عقیده صوفیان را درباره قطب و مرشد روشن می سازد و معلوم می دارد که حدود اختیارات آنها را چه اندازه وسیع و نامحدود می دانند.

بدیهی است منظور از این اشعار، امامان اهلبیت نیست زیرا جمله «خواه از نسل عمر خواه از علی است» موضوع را روشن می سازد.

خطرات صوفی گری

اعتقادصوفیان به قطب و شیخ و مرشدرابه ترتیبی که گفته شدازهرنظر حساب کنیم خطرناک است ؛ زیرا:

اوّلاً: این طرز عقاید یک نوع تجلی فردپرستی است و سرانجام سر از شرک بیرون می آورد ؛ چنانکه مراقبت صورت قطب و مرشد حتی در عبادات ولو

(216) صوفی گری

ص:216

به اسم اینکه او مظهر کامل خالق است نوعی شرک است.

چقدر تفاوت است بین این عقیده و آن چه از کلمات معصومین علیهم السلام برای ما نقل شده: «کُلَّما شَغَلَکَ عَنِ اللّهِ فَهُوَ صَنَمُکَ یعنی هرچه تو را از خدا مشغول سازد بت تو است».

انبیای الهی و ائمه هدی هرگز چنین دستوری را به احدی ندادند، بلکه به مردم دستور می دادند که بدون در نظر گرفتن هیچ واسطه ای، متوجّه ذات مقدس الهی شوند.

آری روح توحیداسلامی بااینگونه آثار شرک و بشرپرستی مبارزه می کند! در یکی از جراید خبری تحت عنوان «قربانی کردن فرزند» منتشر شده بود که در یکی از روستاهای ترکیه شخصی فرزند خود را برای اطاعت از فرمان یک شیخ نقشبندی قربانی کرد. وی که ابراهیم خلیل آلتو نام دارد، در دادگاه ضمن اعتراف

خطرات صوفی گری (217)

ص:217

به قتل فرزندش، تأیید کرد که یکی از شیوخ نقشبندی که وی مریدش می باشد به او گفته بود که اگر فرزندش خردسالش را خیلی دوست داشته باشد دیگر در قلبش جایی برای دوست داشتن پروردگار باقی نمی ماند! و او باید فرزند خود را در راه خدا قربانی کند! و لذا وی برای اطاعت از فرمان شیخ، فرزند سه ساله اش را در کنار قبری که کنده بود، برد و پس از آنکه وی را با ضربات چاقو قطعه قطعه کرد، جنازه اش را در قبری نهاد. پلیس ترکیه شیخ مذکور را نیز بازداشت کرده و قراراست به زودی محاکمه شود.(1)

ثانیا اقطاب صوفیه می توانند حداکثر سوء استفاده را از این موقعیت بکنند و احکام و قوانینی به میل خود وضع کنند (چنانکه کرده اند) و با توجه به اینکه

1. خبرنامه فرهنگی، اجتماعی شماره 92.

(218) صوفی گری

ص:218


1- خبرنامه فرهنگی، اجتماعی شماره 92.

بیشتر اقطاب و مرشدها، سواد و معلومات درستی ندارند خطرناک بودن این موقعیت محسوس تر می شود و باید گفت اعتقاد مریدان به چنین مقامات موهوم و خیالی برای بسیاری از اقطاب مصداق «تیغ دادن در کف زنگی مست» است.

ثالثا صوفیان برای این همه مقامات و اختیارات بی حد و حساب که برای اقطاب قائلند هیچ گونه دلیل قابل اعتمادی ندارند، گاهی به آیه شریفه «کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ : با راستگویان باشید»(1) و گاهی به آیه «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَوةِ وَالْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ» : با کسانی باش که صبح و شام خدا را می خوانند و او را می طلبند»(2)و گاهی به حدیثی که از امام صادق علیه السلام نقل شده: «مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ واعِظٌ مِنْ قَلْبِه وَ زاجِرٌ عَنْ نَفْسِه وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ قَرینٌ مُرْشِدٌ یَتَمَکَّنُ عَدُوُهُ مِنْ

1. 119 / توبه.

2. 28 / کهف.

خطرات صوفی گری (219)

ص:219


1- 119 / توبه.
2- 28 / کهف.

عُنُقِه: کسی که واعظ قلبی و مانع درونی و رفیق راهنمایی نداشته باشد شیطان بر او مسلط می شود».

واضح است که هیچ یک از این دو آیه و روایت دلالتی بر مقصود آنها ندارد، زیرا با صادقین و راستگویان بودن، ابدا ارتباطی با مسأله سرسپردن نزد مرشد و او را نافذ الامر و واجب الاطاعه دانستن ندارد، همچنانکه معاشرت با نیکان و مردان خدا داشتن، ربطی به مسأله مرید و مراد و خرقه و خانقاه و... ندارد.

روایت هم اتفاقا دلیل بر ضد آنهاست، زیرا عبارت «مِنْ نِفْسِه» دلیل روشنی است بر اینکه منظور داشتن یک حالت خداترسی باطنی است.

به عبارت دیگر: روایت مزبور دستور می دهد که هرکس باید دارای وجدان بیدار و ایمان قوی و ملکات فاضله و همچنین همنشین خوب باشد که او را از انحرافات باز دارد، همواره او را به خیر و صلاح دعوت کند، این چه ارتباطی به

ص:220

سرسپردن و اطاعت بی چون و چرا از مرشد و قطب دارد؟ گویا منشأ اشتباه آن ها استعمال کلمه «مرشد» در روایت است، ولی گویا آنها نمی خواهند بدانند که این کلمه به همان معنی لغوی یعنی «راهنما» استعمال شده، نه به معنی اصطلاحی صوفیان.

(220) صوفی گری

ناگفته پیداست خواب هایی هم که صوفیان دراین باب برای خود و مرشدمی بینند، کوچکترین اعتبارشرعی و عقلی ندارد.

عقیده دانشمندان اسلام در این باب

علماء اهل تسنن بعد از پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله هیچ مرجعی جز کتاب اللّه و سنت (قرآن و روایات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ) در احکام و دستورات دینی نمی شناسند، البته گاهی هم به دلیل عقل و اجماع یعنی اتفاق همه بر چیزی نیز استدلال می کنند، ولی علمای شیعه حقایق دین خود را به مقتضای حدیث ثقلین که از احادیث متواتره

عقیده دانشمندان اسلام در این باب (221)

ص:221

است و وسیله هدایت را منحصر به کتاب اللّه و عترت می کند، از این دو منبع عظیم می گیرند.

آنها پس از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ، ولایت مطلقه را برای ائمه اهل بیت علیهم السلام قائلند و پس از غیبت امام دوازدهم (حُجَّةِ ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسکَری) «ارواحنا فداه» چهار نفر را به عنوان نایب خاص می شناسند و پس از آنها هیچ مرجع صلاحیت داری چه در عبادات و احکام و چه در اخلاقیات و صفات معنوی و باطنی، چه در اذکار و اوراد و چه در اعمال روزانه دنیا، جز فقها و دانشمندانی که آگاهی از مکتب آنها دارند و نایبان عام آنها محسوب می شوند و می توانند حقایق اسلام را از منابع معتبر استنباط کنند، به رسمیّت نمی شناسند. آنها را مجتهد می نامند و شرط پیروی از آنها علاوه بر اجتهاد، داشتن مقام تقوا و عدالت است.

بنابراین هیچ کس نمی تواند به بهانه اینکه رجوع به علما و مجتهدین در

(222) صوفی گری

ص:222

قسمت «شریعت» است اما «طریقت» مراجع دیگری دارد، کسی را به سوی خود دعوت کند، زیرا «شریعت» و «طریقت» و «حقیقت» را همه باید از معصومین علیهم السلام دریافت دارند.

این توهین و جسارت بزرگی است که بگوییم «شریعت» را از آنها می گیریم و «طریقت» را از افراد بی سواد یا کم سوادی که جز ادعاهای توخالی سرمایه ای ندارند، به دست می آوریم. عجیب است درباره «قطب» و پیر طریقت، هیچ گونه علوم اکتسابی و ظاهری شرط نیست به قول خودشان همان صفای قلب و شور و عشق و پیمودن مراحل مقامات و احوال طریقت و رسیدن به مرتبه شهود و کشف و فناء او را کافی است و لذا بسیاری از مشایخ و اقطاب صوفیه از عوام بوده و با دفتر و کتاب سروکاری نداشته اند در بین صوفیه کسانی از مشایخ بودند که حتی سواد نداشتند و این راهم عیب نمی شمردند. ابوعلی سیاه از مشایخ

عقیده دانشمندان اسلام در این باب (223)

ص:223

قدیم، امی بود(1) شمس تبریزی چنانکه از کتب تراجم احوال عرفا برمی آید از اهل علم نبوده (نفحات الانس جامی) و در روش و گفتار بسیار تلخ و خشن بوده با وجود این ها، جلال الدین او را مظهر تام و کامل «خدا» می شمرد و به مقام پرستش به او ارادت می ورزید. و دیوان مولانا جلال الدین رومی معروف به «کلیات شمس تبریزی» که مرکب از چندین هزار بیت است پر از مدح و ستایش شمس تبریزی است که استاد نمونه ای از آن را نقل کرده است. همچنین شیخ صلاح الدین زرکوب قونوی که ازاجلّه اصحاب جلال الدین رومی بوده و از طرف او مقام شیخی و پیشوایی داشته، مردی امّی و عامی بود.

به عبارت دیگر: هر عملی که نام طریقت بر آن گذارده شود (اعم از ذکر و فکر

1. تذکرة الاولیاء، جلد 1، صفحه 5 .

(224) صوفی گری

ص:224


1- تذکرة الاولیاء، جلد 1، صفحه 5 .

و عبادات و...) در شرع حکمی دارد، آنچه به حال بشر مفید است، یا به عنوان واجب یا مستحب دستور داده شده و از آنچه مضر بوده، به عنوان حرام یا مکروه منع شده، در این صورت جایی برای اظهار نظر دیگری باقی نمی ماند.

اسلام با این وضع، سدّ محکمی در اطراف احکام و دستورات آسمانی خود کشیده و پاسدارانی برای آن تعیین کرده و آن را از دستبرد دشمنان دانا و دوستان نادان محفوظ داشته است و به هیچ وجه اجازه نمی دهد کسی کورکورانه سر به دیگری بسپارد و مطابق خیالات و هوا و هوس های او قدمی برمی دارد، آنچه را غیر از دستوراتی است که از کتاب و سنت رسیده، بدعت و گمراهی است و پیروان آن را بر باطل می شمارد.

بنابراین در فرهنگ اسلام جایی برای «قطب» و «مرشد» و «پیر» نیست، اگر راستی مجتهد و اهل استنباط هستند، در سلک فقها خواهند بود و اگر نیستند

عقیده دانشمندان اسلام در این باب (225)

ص:225

همان گونه که غالبا چنین است پیروی از آنها گناه و خطا و انحراف است.

تفسیر به رأی و قانون شکنی!

یکی از بدعت های خطرناک صوفیان پیمودن راه تأویل و تفسیر به رأی و بازی با الفاظ است. «صوفیه» به منظور تطبیق عقاید و آداب و مبانی خود بر مبانی اسلامی، هرگونه تأویل و توجیه را در قرآن و حدیث و نصوص شرع برای خود جایز شمرده اند و هرجا ظواهر و نصوص شریعت را با عقاید مقبول خویش معارض یا مبادین دیده اند، دست به تأویل آن نصوص زده اند تا تضاد آن دو را از بین ببرند و گویند از چهار صد و هفت آیه قرآن در تأیید مبانی و اصول خود بهره گرفته اند. (1)

1. رقم آیات از نیکلسون می باشد، کتاب ملاصدرا، کربن، 260.

(226) صوفی گری

ص:226

اسم این تطبیق هاوتأویل هاوتوجیهات را«تفسیرباطنی»نامیدهومعانی مستخرجه رارموز و اشارات بطون و دقایق و مغز و لب قرآن و حدیث، نام نهاده اند و گفته اند:

ما ز قرآن مغز را برداشتیم پوست را پشت خران بگذاشتیم!

این شیوه در بین سایر اقوام و امم نیز وجود دارد که غالبا به منزله ای برای اثبات عقاید و آرای تازه و بی سابقه و یا چون (سپری) برای اجتناب از ظواهر سخنانی که گمان می رود با مقتضای عقل باذوق موافق نیست به کار رفته است. چنانکه اصحاب «فیلون» یهودی در تفسیر تورات و فرقه های زندیق مجوس در تفسیر اوستا همین شیوه را داشته اند. (1)«در میان مسلمانان نیز از خیلی قدیم بعضی فرق بدان گراییده اند از جمله «جهمیه» (برای فرار از تجسیم)

1. ارزش میراث صوفیه، صفحه 121.

تفسیر به رأی و قانون شکنی (227)

ص:227


1- ارزش میراث صوفیه، صفحه 121.

معتزله (برای اجتناب از قول به جبر و رؤیت و چیزهای دیگر) باطنیه و اخوان الصفا (برای تألیف بین عقل و شرع) به تأویل آیات و احادیث پرداخته اند»(1) . «به هر حال صوفیه در بسیاری موارد به تأویل تمسک جسته اند و آن را یگانه راه حل شناخته اند» (2) و برای این منظور باب وسیعی برای تأویل آیات و نصوص باز کرده و آنها را برطبق عقاید و خواسته های مسلکی خود تأویل و توجیه نموده اند، از قدمای صوفیه می توان شیخ ابونصر سراج را به عنوان نمونه درنظر گرفت، که وی کتاب «اَللَّمَعُ فِی التَّصَوُّفِ» را برای توجیه مسائل مربوط به صوفی گری و تطبیق آن با اسلام نگاشته است، او در این کتاب عقاید و آداب و مسائل مربوط تصوف را به ترتیب عنوان نموده و با منطق شرع تا آنجا که توانسته است آنها را

1. ارزش میراث صوفیه، صفحه 121.

2. غزالی، فیصل التفرقه، صفحه 65.

(228) صوفی گری

ص:228

توجیه و در هر مورد با استشهاد از چند آیه و چند حدیث موضوع را با موازین شرعی تطبیق نموده و به همه آنها رنگ اسلامی زده است! و خود در مقدمه کتاب بدین موضوع تصریح کرده است که منظور وی از تألیف آن همان تطبیق و طرفداری از تصوف بوده است. (1) آنها مقید به حد و حدود و الفاظ و معانی آن ها نیستند، بسیار می شود کلمات را با کوچکترین مناسبت بر یک سلسله معانی که میل دارند تطبیق می کنند بی اینکه ابدا مراعات لغت و موازین سخن سنجی و ادبی رابنمایند.

لابد فراموش نکرده اید که درحالات بعضی از اقطاب و سران صوفیه نقل کردیم که او می گوید: منظور از غضب کردن موسی بر برادرش هارون وگفتن «ما

1. اَللَّمَعُ فِی التَّصَوُّفِ، صفحه 5.

تفسیر به رأی و قانون شکنی (229)

ص:229


1- اَللَّمَعُ فِی التَّصَوُّفِ، صفحه 5.

مَنَعَکَ اِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا اَلاّ تَتَّبِعَنِ اَفَعَصَیْتَ اَمْری» این بوده که «چرا نگذاشتی آنها گوساله را بپرستند و چرا مانع شدی»؟! (1)

بدیهی است این گفتار خلاف صریح آیه شریفه است، چقدر باید با الفاظ بازی کرد تا چنین معنی را از آن آیه شریفه درآورد. نظایر این تأویلات عجیب و غریب در کتب صوفیان فراوان است، صوفیان در این کار تنها نیستند، سایر منحرفان نیز در تفسیر به رأی با آنها همصدا هستند.

روشن است این جریان، هرج و مرج غریبی در تمام پیام ها و تعلیمات و دستورات و معارف و حقایق دینی ایجاد می کند و ارزش همه آنها را از بین می برد، زیرا با این ترتیب سدها شکسته می شود و غالب مطالب را ممکن

ص:230


1- 92 و 93 / طه.

است تأویل کرد و هر آیه و روایتی را بر هر معنی که میل داشته باشیم تطبیق دهیم.

قرآن صریحا می گوید: «بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٍ»(1) به زبان عربی روشن و همه کس فهم نازل شده، یعنی همان طور که مردم مقاصد خود را به یکدیگر القا می کنندقرآن حقایق را شرح می دهد، منتهی قرآن طوری است که هرچه درآن بیشتر تعمق شود مطالب تازه تری به دست می آید، بدون اینکه لازم باشدانحرافی از موازین و قواعد لفظی پیداکرد.

1. 92 و 93 / طه.

(230) صوفی گری

از طرفی قرآن پیروی از متشابهات را قدغن ساخته است و این خود دلیل روشنی بر ابطال طرز تفکر صوفیان است.

1. 195 / شعراء.

تفسیر به رأی و قانون شکنی (231)

ص:231

ما می دانیم که از روز نخست الفاظ و کلمات برای این به وجود آمد که مردم مقاصد خود را طبق قراردادهایی که در معانی و الفاظ دارند (یعنی هر لفظ را نشانه معنای معینی قرار داده اند) به یکدیگر حالی کنند، الفاظ قرآن و اخبار در عین اینکه عمیق و پرمعنی است، باز خارج از حدود موازین لفظی نیست و اما بطون قرآن مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم است.

هرگاه باب تأویل و تفسیرهای دلخواه باز شود ممکن است کسی بگوید: منظور از بریدن دست دزد که در آیه شریفه «وَالسّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا اَیْدِیَهُما»(1) وارد شده است، این است که دزد را آن قدر نصیحت کنیم و کمک لازم مالی نماییم که در آینده دستش از دزدی کردن قطع و کوتاه شود! منظور از صد

1. 38 / مائده.

(232) صوفی گری

ص:232


1- 38 / مائده.

ضربت تازیانه که درباره زن و مرد بدکار در آیه شریفه «اَلزّانِیَةُ وَ الزّانی فَاجْلِدوُا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ»(1) آن است که آنها را صد مرتبه ملامت و سرزنش کنیم و تازیانه روحی به آنها بزنیم و منظور از عذاب دوزخ، چشیدن آب گوارای آن است! و شیطان که برای آدم سجده نکرد به خاطر کمال توحیدش بود و اتفاقا بعضی از صوفیان شیطان را رئیس الموحدین می نامند. البته بااین وضع ارزش همه تعلیمات اسلامی و تمام قوانین و دستورات از بین خواهد رفت و حدود شکسته خواهد شد.

اینجاست که باید گفت یکی از عیوب بزرگ مسلک تصوف، همان تفسیر

ص:233

به رأی و «قانون شکنی» است...(1)

1. 2 / نور.

تفسیر به رأی و قانون شکنی (233)

خداوند متعال همه ما را به لطفش حفظ کند و در تمام عمر آنی به حال خود وامگذار و ما را در طریق هدایت ثابت بدارد.

1.ازقدمای صوفیه،چون شاه شجاع کرمانی،ابوبکرواسطی،شبلی،جنیدبغدادی وبرخی دیگرتأویلاتی درباره آیات قرآن نقل شده است. چنانکه ابوسعیدنیز مکرر دراثر«اسرارالتوحید»دست به تأویل آیات زده است (اسرارالتوحید، صفحه24، 201، 236)همچنین درتفسیر سهل بن عبداللّه تستری از معانی باطنی قرآن سخن رفته است و همین مشرب در تفاسیر دیگر صوفیه چون «حقایق التفسیر» سلمی و «لطایف الاشارات قشیری» و «عرایس البیان» بقلی نیز تجلی یافته است و نیز اقوال صدرالدین قونوی را در تأویل سوره فاتحه و تأویلات «عبدالرزاق» را می توان در اینجا یاد کرد. تفصیل این بحث ها را می توانید در کتاب «جستجو در عرفان اسلامی» تألیف داود الهامی مطالعه نمایید.

(234) صوفی گری

ص:234


1- 2 / نور.

فهرست مطالب

موضوع صفحه

متن تأییدیه حضرت آیت اللّه خزعلی مفسّر و حافظ کل قرآن کریم••• 5

پیش گفتار••• 7

هشدار به جوانان••• 9

در اینجا یادآوری دو نکته لازم است••• 12

روش ما••• 14

عرفان اسلامی و عرفان التقاطی••• 16

تصوف در گذشته و امروز••• 19

(235)

ص:235

فهرست مطالب

موضوع صفحه

تضادهای درونی ناشی از التقاط••• 31

خلاصه و نتیجه گیری••• 40

انگیزه های گرایش به «تصوف»••• 53

1 گرایش های شدیدمادّی••• 53

2 اسلام منهای روحانیت••• 54

3 آزادی عمل••• 56

4 تلاش های استعمار••• 57

(236)

ص:236

فهرست مطالب

موضوع صفحه

جنب و جوش اخیر صوفیان••• 58

عوامل روانی و اجتماعی توجه به تصوف••• 60

شاهکار صوفیان••• 72

امروز روز خانقاه سازی و دسته بندی نیست••• 79

علل هفتگانه مخالفت عالمان با صوفیان ••• 86

رئوس مطالب صوفیه••• 91

تاریخچه تصوف••• 93

(237)

ص:237

فهرست مطالب

موضوع صفحه

ورود تصوف در اسلام••• 94

دیدگاه رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره صوفیه••• 95

دیدگاه امام صادق علیه السلام درباره صوفیه••• 98

دیدگاه امام رضا علیه السلام درباره صوفیه••• 100

دیدگاه امام هادی علیه السلام درباره صوفیه••• 101

چگونه آب و رنگ اسلامی به تصوف داده شد••• 108

انحطاط تصوف••• 109

(238)

ص:238

فهرست مطالب

موضوع صفحه

اصول چهارگانه عقاید صوفیه ••• 117

راه وصول به اسرار ناگفتنی••• 119

مبارزه با علوم و دانش ها••• 129

قرآن را هم به گوشه ای گذارد••• 138

کشف و شهود و رؤیا••• 141

1 خواب مغناطیسی با چه وسایلی تولید می شود؟ ••• 144

2 اثر تلقین از نظر روان شناسی••• 148

3 تجسم اوهام••• 150

(239)

ص:239

فهرست مطالب

موضوع صفحه

نمونه ای از مکاشفات صوفیه••• 161

ریاضت های عجیب صوفیان••• 166

نمونه هایی از ریاضات عجیب صوفی ها••• 171

یک نمونه از منطق اسلام درباره ریاضت••• 178

لذات و هوسرانی های خانقاه••• 183

رقص ابوسعید••• 188

رقص مقدم بر همه چیز بود حتی بر نماز••• 190

(240)

ص:240

فهرست مطالب

موضوع صفحه

فراز دیگری از رسوایی های خانقاه••• 195

شیخ و قطب و مرشد••• 197

حدود اختیارات 10 ماده ای اَقطاب••• 203

راه شناسی قطب و مرشد••• 209

شمس من و خدای من••• 209

خطرات صوفی گری••• 216

عقیده دانشمندان اسلام در این باب••• 221

تفسیر به رأی و قانون شکنی••• 226++

ص:241

ص:242

ص:243

ص:244

ص:245

ص:246

ص:247

ص:248

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109